یادگارِعُمر
درباره وبلاگ


حافظ سخن بگوی که بر صفحۀ جهان ------- این نقش ماند از قلمت یادگارِ عُمر ---------- خوش آمدید --- علی
نويسندگان
دو شنبه 30 آذر 1394برچسب:, :: :: نويسنده : علی

اختلاق.

[ اِ ت ِ ] (ع مص)

اختلاق اِفک; دروغ بربافتن. دروغ نهادن. اَشِی کلام:

و انما هی تلفیق و محض اختلاق.

|| افتراء.

|| کذب ُ مخترَع.

|| خوی گرفتن.

|| معتدل شدن. تمام خلقت شدن.

|| خوشبو شدن.

دو شنبه 30 آذر 1394برچسب:, :: :: نويسنده : علی

 

مناص (ن و ص)

مَناص. [ م َ ] (ع مص) بگریختن. گریختن. گریختن و دور شدن از چیزی و جدا گردیدن و در اساس گوید: گریختن و نجات یافتن. نَوص. مَنیص. گریختن:

قال الله تعالی و لات حین مناص; ای لیس وقت تأخّر و فرار.

لایعجزه معتاص و لایوجد من قضائه مناص. (تاریخ بیهقی).

مرا از چنگال او خلاص و مناص ارزانی داشت. (سندبادنامه).

از تدبیر خلاص و مناص آن کار عاجز و قاصر آمد. (ترجمۀ تاریخ یمینی).

طریق خلاص و مناص از خصمان بی محابا ما را همین است که به داغ بندگی تو موسوم شویم. (مرزبان نامه).

ملک ... گفت چه می بینی در این کار و وجه خلاص و مناص ما از این ورطۀ مهلک چیست؟ (مرزبان نامه).

از وحشت ما من الموت خلاص و لاعنه مناص بازراست. (جهانگشای جوینی).

از کدامین بند می جویی خلاص
وز کدامین قید می خواهی مناص
مولوی

آن خراسی می دود قصدش خلاص
تا بیابد او ز زخم آن دم مناص [به معنی آخر هم تواندبود.]
مولوی

هست سنی را یکی تسبیح خاص
هست جبری را ضد آن در مناص
مولوی

|| بازپس شدن و درنگ کردن. نَوص. بازپس شدن و خویشن را بازکشیدن.

|| جنبیدن.

|| (اِ)

جای گریز. پناه جای و گریزجای. گریزگاه. پناهگاه وجای گریز. مهرب. مفر. ملجاء. جای گریختن و رهایی.

هرچه افزونتر همی جست او مناص
سوی که می شد جداتر از خلاص
مولوی

گر نبودی حبس دنیا را مناص [به معنی اوّل هم تواندبود.]
نی بدی وحشت نه دل جُستی خلاص
مولوی

شنبه 28 آذر 1394برچسب:, :: :: نويسنده : علی

مُهطِع. [ م ُ طِ ] (ع ص)

آن که بنگرد به فروتنی و خواری و برنگیرد چشم را از آن.

|| خاموش رونده به سوی کسی که آوازدهد وی را و بخواند.

|| بعیر مهطع; شتر راست گردن به سرشت.

|| شتابان. مُسرِع. شتابنده. مُهطِعین؛ شتابندگان. شتابـزدگان.

 

مُهْطِعينَ إِلَى الدَّاعِ

يَقُولُ الْكافِرُونَ :

هذا يَوْمٌ عَسِرٌ (8) القمر

مُهْطِعينَ مُقْنِعي‏ رُؤُسِهِمْ

لا يَرْتَدُّ إِلَيْهِمْ طَرْفُهُمْ

وَ أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ (43) إبراهیم (ع)

فَمَا لِ الَّذِينَ كَفَرُواْ قِبَلَكَ مُهْطِعِينَ ؟ (36)

عَنِ الْيَمِينِ وَ عَنِ الشِّمَالِ عِزِينَ(37) المعارج

شنبه 28 آذر 1394برچسب:, :: :: نويسنده : علی

وَ ما تَسْئَلُهُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ

إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعالَمينَ (104)

إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعالَمينَ (87)

وَ ما هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعالَمينَ (52)

إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرٌ لِلْعالَمينَ (27)

پنج شنبه 26 آذر 1394برچسب:, :: :: نويسنده : علی

ابوالعتاهیه. [ اَ بُل ع َ ی َ ] (اِخ) ابواسحاق اسماعیل بن قاسم بن سوید بن کیسان العنزی بالولاء العینی. معروف به ابی العتاهیۀ شاعر مشهور. مولد او به عین التمر شهرکی به حجاز نزدیک مدینه است و بعضی گفته اند از اعمال سقی الفرات. و یاقوت حموی در کتاب المشترک گوید: از عین التمر نزدیک انبار است. منشأ او کوفه و مسکن وی بغداد بود. وی سفال فروشی داشت و به محبت عتبه کنیزک امام مهدی مشهور بود و بیشتر تغزلات وی راجع بدان زن است. ابوالعباس مبرّد در کامل آرد که ابوالعتاهیه هرسال به مهدی به نوروز و مهرجان از معمولات خویش هدیه فرستادی، باری سفالینه ای به حضرت خلیفه ارسال داشت و در آن جامه نرم به بوی خوش کرده و در حواشی آن این دو بیت نگاشته:

نفسی بشیء من الدنیا معلقة
الله و القائم المهدی یکفیها
انی لایاس منها ثم یطمعنی
فیها احتقارک بالدنیا و ما فیها

و مراد او از شیء دنیا عتبۀ جاریه بود. خلیفه عتبه را بدو فرستادن خواست کنیزک زاری کرد و گفت ای امیر مومنان آزرم و نیکو بندگی من فراموش کردی و مرا به مردی زشت روی کوزه گر که نان از طریق شعر بدست آرد فرستی و خلیفه بر او ببخشید و گفت سفالینۀ وی را از نقدینه انباشته به وی دهند او به کتّاب گفت قصد خلیفه انباشتن به دینار بود گفتند ما ندانیم آنرا به دراهم پُرکنیم و اگر خلیفه صریح بگفت به زر بَدَل سازیم و این اختلاف یکسال بکشید. عتبه گفت اگر این عاشق در عشق خویش دروغزن نبود یکسال در کار تبدیل درهم به دینار نمیگذاشت و مرا فراموش نمیکرد. و او را مدایحی است در حق خلیفه و عمرو بن العلا و از مولدین و در طبقه بشار و ابی نواس است. و در زهد نیز وی را اشعار بسیار است و در سال ٢١١ یا ٢١٣ ه.ق. به بغداد درگذشت و گور او به نهر عیسی رویاروی قنطرة الزیاتین است. رجوع به ابن خلکان و رجوع به تاریخ بیهقی ص ٢٣٨ و حاشیۀ آن شود.

مولّدین. [ م ُ وَل ل َ ] (اِخ) مولّدون. شاعران پس از مخضرمین و پیش از محدّثین. شاعران عرب که در اسلام متولد شدند نه در دورۀ جاهلی و از معاریف آنانند:

فرزدق،
جریر،
اخطل،
قطامی،
کمیت بن زید الاسدی،
مساور بن هند،
عدی بن رقاع،
کثیر،
عزه،
عمر بن ابی ربیعه،
راعی،
ابن مقبل،
ابن مفرغ،
لیلی الاخیلیة و غیرهم.

و تقسیم کنند شعرای عرب را از حیث زمان بدین ترتیب:

شعرای جاهلیت،

شعرای مخضرمین،

شعرای مولدین

و شعرای محدثین.

جاهلیین شعرای پیش از ظهور اسلام باشند که درک زمان مسلمانی نکرده اند.
مخضرمین آنانند که به جاهلیت زاده اند و در دورۀ اسلام درگذشته اند.
و مولّدین آنانند که در اوایل دورۀ اسلام زاده اند.
و محدّثین زماناً پس از مولّدین باشند.
(یادداشت مؤلف).

پنج شنبه 26 آذر 1394برچسب:, :: :: نويسنده : علی

مقامه. (رسم الخطي از ((مقامة)) عربي در فارسي.)

[ م َ م َ / م ِ ]

(از ع ، اِ)

مقامة. جای نشستن .مجلس
من بر گوشه ای از آن هنگامه و بر طرفی از آن مقامه متفکر آن مقالت و متحیر آن حالت بودم. (مقامات حمیدی چ اصفهان ص ١٧). و رجوع به مقامات شود.

|| خطبۀ منظوم و منثور. خطبه یا سخنان ادبی به نثر فنی و مصنوع توأم با اشعار و امثال و مشحون به صنایع بدیعی اعم از لفظی و معنوی، مانند مقامات بدیعی و مقامات حریری در عربی و مقامات حمیدی در زبان فارسی. ج ، مقامات
این هر دو مقامۀ سابق و لاحق که به عبارت تازی و لغت حجازی ساخته و پرداخته شده است اگرچه بر هر دو مزید نیست، اما عوام عجم را مفید نه. (مقامات حمیدی چ اصفهان ص ٤). و رجوع به مقامات شود.

پنج شنبه 26 آذر 1394برچسب:, :: :: نويسنده : علی

بَدِيع الزَّمَان (358- 398 ه 969- 1008 م) أحمد بن الحسين بن يحيى الهمذاني، أبو الفضل: أحد أئمة الكتاب. له «مقامات - ط» أخذ الحريري أسلوب مقاماته عنها.
و كان شاعرا و طبقته في الشعر دون طبقته في النثر. ولد في همذان و انتقل إلى هراة سنة 380 ه فسكنها، ثم ورد نيسابور سنة 382 ه و لم تكن قد ذاعت شهرته، فلقي «أبا بكر الخوارزمي»، فشجر بينهما ما دعاهما إلى المساجلة، فطار ذكر الهمذاني في الآفاق. و لما مات الخوارزمي خلا له الجو فلم يدع بلدة من بلدان خراسان و سجستان و غزنة إلا دخلها و لا ملكا و لا أميرا إلا فاز بجوائزه. كان قوي الحافظة يضرب المثل بحفظه. و يذكر أن أكثر «مقاماته» ارتجال، و أنه كان ربما يكتب الكتاب مبتدئا بآخر سطوره ثم هلم جرا إلى السطر الأول فيخرجه و لا عيب فيه!

و له «ديوان شعر - ط» صغير. و «رسائل - ط» عدتها 233 رسالة، و وفاته في هراة مسموما.

 

احمد بن حسین بن یحیی بن سعید ملقب به بدیع الزمان همدانی و مکنی به ابوالفضل. یاقوت در معجم الادباء آرد: ابوشجاع شیرویه بن شهردار در تاریخ همدان آورده است که احمد بن حسین بن یحیی بن سعید بن بشر ابوالفضل ملقب به بدیع الزمان ساکن هرات بود و از ابوالحسین احمد بن فارس بن زکریا و عیسی بن هشام اخباری روایت دارد. وی یکی از فضلا و فصحا و دربارۀ اهل حدیث و سنت متعصب بود. از همدان پس از او نظیرش برنخاسته است. وی از مفاخر شهر ماست و برادر او ابوسعد بن الصفار و قاضی ابومحمد عبدالله بن حسین نیشابوری از وی روایت کنند و هم او گفته است که بدیع الزمان در سال ٣٩٨ ه.ق. درگذشت و نیز شیرویه گوید که محمد بن حسین بن یحیی بن سعید بن بشر الصفار فقیه، ابوسعد برادر ابی و امی بدیع الزمان ابوالفضل احمد بن حسین بن یحیی است و او مفتی بلد بود و از ابن لال و ابن ترکان و عبدالرحمان امام و ابوبکر محمد بن حسین فراء و ابن جائحان و جماعت بسیاری دیگر روایت دارد و گوید که من او را درک کردم ولی از او سماع ندارم. وی در حدیث ثقه بود و به مذهب اشعری متهم گردید و گفته اند که در پایان عمر دیوانه شد و بدان حال ببود تا بمرد و از بعض اصحاب شنودم که میگفت بدیع الزمان به رجال و متون معرفت داشت و در سیزدهم جمادی الآخرة سنۀ ٣٥٨ تولد یافت ولی تاریخ وفات او را به سال ٣٩٨ یاد کرده است و ابونصر عبدالرحمان بن عبدالجبار فامی در تاریخ هرات نیز همین آورده است. مؤلف گوید من ذکر بدیع الزمان را در عده ای از تصانیف علماء دیدم هیچکس بهتر از ثعالبی استقصای خبر او نکرده و ثعالبی او را دیده و اقوال او را نوشته است و من اخبار وی را از کتاب ثعالبی نقل و تلخیص کردم . ثعالبی گوید: بدیع الزمان و معجزة همذان و نادرةالفلک و بکر عطارد و فردالدهر و غرةالعصر و ما نظیر او را در ذکا و سرعت خاطر و شرف طبع و صفای ذهن و قوّت نفس ندیده و مانند وی را در طُرف نثر و مُلح آن و غرر نظم و نُکت آن نیافته ایم. وی صاحب عجائب و بدایع است از جمله اینکه او شعری متجاوز از پنجاه بیت را که هرگز نشنیده بود، چون یکبار میشنید همه را از بر میکرد و از اول تا آخر برمیخواند و حرفی از آن سقط نمیکرد و چون به چهارپنج ورق از کتابی که ندیده و نشناخته بود نظری خفیف میافکند به روانی آن را از بر میخواند و این بود حال وی در کتبی که برای او میفرستادند و غیر آنها و چون او را در انشاء قصیده یا رساله ای در معنی بدیع و موضوعی غریب اقتراح میکردند در ساعت به پایان میرسانید و بسا اتفاق میافتاد که نامۀ مقترح علیه را از پایان آن آغاز و به اولش ختم میکرد و آن را به صورت احسن و املح جلوه میداد و قصیدۀ فریدۀ خویش را با رسالۀ شریفه ای از انشاء خود موشح میساخت و از نظم و نثر میخواند و در ضمن نثر نظم با قوافی بسیار بکار میبرد و ابیات رشیقه به نثر میپیوست و چون هر نوع مشکلی از نظم و نثر بر او اقتراح میکردند، به طرفة العینی مرتجلاً میساخت و هم ثعالبی گوید: و کلامه کله عفو الساعة و فیض الید و مسارقة القلم و مسابقة الید للفم، و او ابیات فارسی مشتمل بر معانی غریب را به ابیات عربی ترجمه میکرد و ابداع و اسراع هر دو را در آن جمع می آورد و او را عجائب بسیار و لطائف فراوان است و با اینهمه مقبول صورت و نیکومعاشرت بود و بسال ٣٨٠ همدان را در غرّه و عنفوان شباب ترک گفت و نزد ابوالحسن بن فارس تلمذ کرد و از او همۀ معلومات وی را بیاموخت و به حضرت صاحب بن عباد درآمد و از ثمار و حسن آثار حضرت او توشه ها یافت پس به جرجان شد و با مداخلۀ اسماعیلیه مدتی در آنجا اقامت کرد و در کنف حمایت ایشان بزیست و به دهخدا ابوسعید محمد بن منصور اختصاص یافت و از عادت معروف وی در نیکوداشت افاضل بهرۀ بسیار گرفت و چون خواست به نیشابور شود ابوسعید او را اعانت کرد و بدیع الزمان به سال ٣٩٢ وارد آنشهر شد و در آنجا بضاعت خود بنمود و طرز خویش آشکار ساخت و چهارصد مقامه که در کدیه و جز آن به ابوالفتح اسکندری انتساب دهد، املاء کرد و آن مقامات را متضمن معانیی کرد که دل و دیده را راحت و لذت بخشد و آنگاه بین او و استاد ابوبکر خوارزمی مشاجرات درگرفت و همین امر سبب شهرت و بالاگرفتن کار بدیع الزمان شد چه تا آنگاه کسی از دانشمندان وقت بعلت گمنامی او بمساجله و مفاخرۀ وی برنخاسته بود. او آغاز کرد و چون همدانی بمناظره و مبارات او شتافت و بعضی این یک و برخی آن دیگر را ترجیح نهادند، نام همدانی در اقطار شایع و ابواب رزق و عز بر او گشوده شد و چون خوارزمی بمرد میدان برای او خالی ماند و او را پیش آمدهای نیکو و سفرهای بسیار دست داد و از بلاد خراسان و سیستان و غزنه شهری نماند که او ندید و از ثمرات آن بهره مند نگردید و پادشاه و امیر و وزیری نماند که از فیض او متمتع نشد و او را نعمت بسیار و ثروتی جمیل حاصل گشت و به هرات شد و آنجا را مقر خویش گزید و هم بدانجا به مصاهرت ابوعلی حسین بن محمد خشنامی که فاضلی کریم و اصیل بود نائل آمد و احوال وی به مصاهرت او منتظم گشت و به معونت او ضیاع فاخره فراهم آورد و چون به چهل سالگی رسید به سال ٣٩٨ دعوت حق را لبیک اجابت گفت. ....

پنج شنبه 26 آذر 1394برچسب:, :: :: نويسنده : علی

أَبُو بَكْر الخُوَارِزْمي (323 - 383 ه.ق. 935 - 993 م.) محمد بن العباس الخوارزمي، أبو بكر: من أئمة الكتاب، و أحد الشعراء العلماء. كان ثقة في اللغة و معرفة الأنساب.
و هو صاحب «الرسائل - ط» المعروفة برسائل الخوارزمي. و له «ديوان شعر».
ولد و نشأ في خوارزم و رحل في صباه إلى بعض البلدان، فدخل سجستان، و مدح و اليها طاهر بن محمد، ثم هجاه، فحبسه. و انطلق فتابع رحلته، و أقام في دمشق مدة، ثم سكن في نواحي حلب. و انتقل إلى نيسابور فاستوطنها و اتصل بالصاحب بن عباد، و توفي بها. و كانت بينه و بين البديع الهمذاني محاورات و عجائب نقل بعضها ياقوت في معجم الأدباء.
و أورد ابن خلكان و الثعالبي طائفة من أشعاره و أخباره. و كان يقال له «الطبري» لأنه ابن أخت «محمد بن جرير الطبري» كما يقال له «الطبرخزي» و «الطبرخزمي» لأن أمه من طبرستان و أباه من خوارزم فركب له من الاسمين نسبة.

معجم الأدباء 1: 101 و

الوفيات 1: 523 و

سير النبلاء - خ. الطبقة الحادية و العشرون. و

اللباب 1: 391 و

بغية الوعاة 51 و

الوافي بالوفيات 3: 191 و

يتيمة الدهر 4: 114- 160.


ابوبکر خوارزمی. محمد بن عباس شاعر و ادیب مشهور معروف به طبرخزی خواهرزادۀ ابوجعفر محمد بن جریر طبری مورّخ جلیل. او مدتی به شام و سپس در حلب اقامت گزید. و آنگاه که صاحب بن عباد به ارجان بود قصد زیارت صاحب کرد. و گویند به یکی از دربانان صاحب گفت که به ابن عباد بگوید مردی از ادبا بر در است صاحب پیام داد که من بر تن خویش الزام کرده ام تا ادیبی بیست هزار بیت از بر نداشته باشد نپذیرم ابوبکر گفت از صاحب بپرسید بیست هزار بیت از مردان یا زنان. صاحب گفت این مرد ابوبکر است و او را بار داد و مقدمش را گرامی داشت. و ابوبکر را دیوان رسائل و دیوان شعر است و چون از شام بازگشت به نیشابور مقیم شد و در آنجا به سال ٣٨٣ ه.ق. بمرد. و او را طبرخزی از آن روی میخواندند که مادر او طبری و پدر او خوارزمی بود. رسائل خوارزمی به طبع رسیده است.

چهار شنبه 25 آذر 1394برچسب:, :: :: نويسنده : علی

حسن عسکری. [ ح َ س َ ن ِ ع َ ک َ ] (اِخ) ابن علی الهادی (علی الصابر) بن محمد التقی بن علی بن موسی الرضا. معروف به حسن خالص. امام یازدهم شیعۀ اثناعشری است. مکنی به ابومحمد است و در مدینه در٢٤٣ ه.ق. و٨٤٦ م. متولد شد و با پدرش به سامراء که پایتخت عباسیان بود، آمد و در آنجا به سال ٢٦٠ ه.ق. و ٨٧٣ م. درگذشت. روز مرگ وی تمام بازار تعطیل و تشییع بزرگی از جنازۀ وی از طرف امرا به عمل آمد و در خانه ای که پدرش در سامرا در آن دفن بود، به خاک سپرده شد. وی پدر محمد بن الحسن قائم آل محمد و امام دوازدهم شیعه است. رجوع به محمد بن حسن شود. (الفصول المهمه) (زرکلی چ ١ ص ٢٣١) (نزهةالقلوب ج ٣ ص ٤٢) (حبیب السیر).

یک شنبه 22 آذر 1394برچسب:, :: :: نويسنده : علی

اقتربت السّاعة وانشقّ القمر.

اقتراب.

[ اِ ت ِ ]

(ع مص)

نزدیک شدن.
همدیگر نزدیک شدن.
به همدیگر نزدیک شدن.
نزدیک آمدن.
قرب.



آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 643
بازدید دیروز : 1700
بازدید هفته : 643
بازدید ماه : 3689
بازدید کل : 160832
تعداد مطالب : 2000
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1

Alternative content