وحي
وحی.
(ع اِ)
آواز که در مردم و غیر آنان باشد.
|| اشارت.
|| کتابت. نبشته. مکتوب. نامه. رساله.
|| هرچه به دیگری فرستی و اندازی.
هرآنچه کسی به دیگری فرستد و بدان القاء کند هرچه باشد.
|| پیغام.
|| سخن پوشیده. کلام خفی. الهام. سخن پنهان. سخن نرم. اعلام در خفا.
|| پیغام خدا. پیغام خدا و الهام.
|| هرچیز که به دیگری کنی تا بداند چگونه است و سپس غلبه یافته است بر آنچه که خداوند به پیمبران خود القاء میکند.
|| آنچه از جانب خدای تعالی به سوی انبیاء القاء شود.
هرچه از کلام یا نبشته یا پیغام یا اشاره که به دیگری القاء و تفهیم کنی وحی نامیده میشود و در اصطلاح شرع کلام خداوند است که بر پیغمبر نازل میگردد. وحی بر دو قسم است وحی ظاهر، وحی باطن. اما وحی ظاهر بر سه گونه است اول آنچه بر زبان فرشته رود و پیغمبر آن را شنود «قرآن» از این قبیل است. دوم آنچه واضح گردد به اشارۀ فرشته بدون آنکه بیان و کلام در میان باشد چنانکه پیغمبر فرمود: «روح القدس نفث فی روعی» و سوم الهام، و تمام این اقسام بطور مطلق حجت است به خلاف الهام اولیاء که بر دیگران حجت نیست و وحی باطن آنچه به وسیلۀ رأی و اجتهاد حاصل میگردد....
- وحی آمدن ; از جانب خداوند الهام شدن
- وحی آوردن ; پیغام آوردن. الهام آوردن ...
- وحی مُنزَل ; عبارت از قرآن مجید.
|| (مص)
در دل افکندن. در دل انداختن چیزی. الهام کردن.
|| شتابی نمودن. شتاب کردن.
|| فرستادن.
|| اشاره کردن.
|| نبشتن. نوشتن.
|| سخن پنهان کردن.
|| ذبح کردن گوسفند را به سرعت.