مَلع. [ م َ ] (ع مص) زود رفتن. تیز و سبک رفتن.
ملعت الناقة فی سیرها:
تند و سبک رفت آن ماده.
|| از گردن کشیدن پوست گوسفند را.
ملع الشاة ملعاً:
از گردن پوست کند آن گوسپند را.
|| مکیدن شتر بچۀ جداشده از مادر پستان مادر را.
|| (اِمص) گردآمدگی به دشمنی بر کسی.
هم علیه ملع واحد:
یعنی ایشان بر وی گرد آمدند به دشمنی.
|| سیر سریع و خفیف.