غادر.
[ دِ ]
(ع ص)
نعت فاعلی از غدر.
بی وفا.
غدّار.
مرد بی وفا.
غِدّیر.
غُدَر.
و یقال فی شتم الرجل یا غُدَر; ای یا غادر.
غُدور.
یا مَغدَر و یا مَغدِر و یا ابن مَغدَر; ای یا غادر.
و هو مما یختص بالنداء شتماً للرجل.
و بازنمودند که امیر غادری فراکرد تا برادر ترا از بام بینداخت.
(تاریخ بیهقی).
ندانست که غادر را در ششدرۀ غدر راه خلاص بسته است.
(ترجمۀ تاریخ یمینی).
هر خسیسی رئیسی و هر غادری قادری.
(جهانگشای جوینی).
|| (اِ)
نشان.
|| بقیه.
و به غادر من مرض و غابر; ای بقیة.
ج، غادرون. غُدّار. غَدَرَة.