أفق
*******
وَ لَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبينِ (23)
التّکویر
***
وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلى (7)
النّجم
***
سَنُريهِمْ آياتِنا
فِي الْآفاقِ
وَ
في أَنْفُسِهِمْ
حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ
أَنَّهُ الْحَقُّ
أَ وَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ
أَنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهيدٌ (53)
فصّلت
***
افق.
[ اُ ف ُ ]
(ع اِ)
کران.
کنارۀ آسمان.
کنار و گرد بر گردِ جهان.
آنچه پیدا باشد از نواحی آسمان و اطراف زمین.
کنار جهان.
کرانۀ آسمان و هر کرانه باشد.
کرانه یا آنچه ظاهر باشد از کرانه های آسمان و کرانه های مهب باد شمال و جنوب و دبور و صبا.
کران.
کرانه.
ناحیه.
کرانۀ آسمان و در اصطلاح جغرافیایی، محیط دایرۀ ناتمام که در امتداد آن چشم شخصی کرۀ زمین را میـبیند. حد فاصل میان بخش مرئی و بخش نامرئی آسمان.
ابوریحان گوید:
آن آسمان که بدیدار چون قبّه است همیشه نزدیک نیمۀ او پدید باشد دیدار را و کرانۀ این قبّه بزمین همی رسد و همچون دائره ای باشد گرد برگرد مردم. آنچه زیر او بود او را پیدا باشد و این دایره را افق خوانند و افق دو گونه است: یکی حسی و دیگری حقیقی.
(التفهیم).
||
آنچه در مابین دو چوب پیشین رواق خانه بود.
||
اسب نیک نجیب الطرفین و مذکر و مؤنث در وی یکسان است.
اسب نیک رو.
||
گرداگرد گوش.
||
جِ اَفیق، بمعنی دلو بزرگ و پوست نیم پیراسته.
و رجوع به افیق شود.