یادگارِعُمر آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان ... قال شيخنا «أبو عثمان» - رحمه الله تعالى - حدّثني «ثمامة» قال: سمعت «جعفر بن يحيى» و كان من أبلغ الناس و أفصحهم يقول: شرح نهج البلاغة غُرَرُالحِكَمِ 276- آيةُ [آلة] البلاغةِ؛ قلبٌ عَقولٌ و لِسانٌ قائِلٌ. جمعه 12 آبان 1396برچسب:, :: :: نويسنده : علی
قاهِرُ مَن عازَّهُ وَ مُدَمِّرُ مَن شاقَّهُ مسلّط است بر هر که بخواهد بر او غلبه جوید، و هلاک میکند کسی را که با او مخالفت کند. نهج البلاغة. چهار شنبه 10 آبان 1396برچسب:, :: :: نويسنده : علی
ابن سِنَان الخَفَاجي ابن سنان خفاجی. دو شنبه 8 آبان 1396برچسب:, :: :: نويسنده : علی
كُثَيِّر عَزَّة کثیر بن عبدالرحمن الخُزاعیّ از شعرای زمان عمر بن عبدالعزیز خلیفۀ اموی است و وی را مدح گفته است. (سیرة عمربن العزیز). دارقطنی. علی بن عمرو بن احمد بن مهدی بغدادی دارقطنی شافعی یا شیعی. کنیت او ابوالحسن بود. حافظ، فقیه، محدث، فاضل بود و در مذهب شافعی تفقه کرده درعلم حدیث بر تمام معاصران خویش برتری یافته بود. در فقه و تفسیر و شعر و علوم ادبی و معرفت حال روات و موارد اختلاف فقها دستی توانا داشته و ابوبکر برقانی و ابوطیب طبری و حافظ ابونعیم صاحب حلیة الاولیاء و نظایر ایشان از وی روایت میکنند اکثر دواوین عرب و از جمله دیوان سید حمیری را در حفظ داشته است. السنن که معروف به سنن دارقطنی است و در سال ١٣١٠ ه.ق. در هند بچاپ رسیده است. دارقطنی در سال ٣٨٥ ه.ق. در بغداد وفات یافته و در کنار آرامگاه "معروف کرخی قدّس الله سرّه العزیز" به خاک سپرده شده است. (از ریحانة الادب). مستدرک. نعت مفعولی از مصدر استدراک. || غلط گرفته شده. (یادداشت مرحوم دهخدا). || رفع توهّم شده. || ذیلی بر کتاب یا رساله یا مقاله که در آن برخی نکات شرح شود. || در فنّ استیفاء عبارت بود از تفاوتی که به هنگام مقابلۀ نسخۀ مشرف با نسخۀ عامل بر اثر فوت یا غیبت کسی که محصول یا مزروعی باید عاید وی گردد، حاصل میگردیده است. و به عبارت دیگر چون کسی که باید از محصول یا مزروع بهره مند گردد در میان نبوده آنچه به وی تعلق میگرفته صرفۀ پرداخت کننده میگردیده است و این بظاهر مستدرک نامیده میشده است. (تعلیقات نفثة المصدور چ یزدگردی). || عاید. - مستدرک شدن; غلات و خضریات در نوروز مستدرک و رسیده میشود. (تاریخ قم). مُوَطَّأ. پایمال شده و پاسپرده. (ناظم الاطباء). || جوانمرد و بسیارمهمانی. (منتهی الارب، ناظم الاطباء). خیارکم احاسنکم اخلاقاً الموطؤون اکنافاً الذین یألفون و یؤلفون. (حدیث نبوی از کلیله و دمنه چ مینوی). رکاکت. یا رکاکة. || زشتی. قباحت. (ناظم الاطباء). || بی غیرتی. || باریکی. (غیاث اللغات، آنندراج). || عمل قبیح و کار زشت. (ناظم الاطباء). أخلاقکم دقاق دقاق. ج ِ دقیق، به معنی باریک. (غیاث، ناظم الاطباء). || ج ِ دقیقة. || ریزه و تراشه. (ناظم الاطباء). || همم دقاق; همتهای فرومایه، || نام معاء سیم از امعاء سته، و نام دیگر آن لفایف است. (یادداشت مرحوم دهخدا). پيوندها |
|||
![]() |