یادگارِعُمر
درباره وبلاگ


حافظ سخن بگوی که بر صفحۀ جهان ------- این نقش ماند از قلمت یادگارِ عُمر ---------- خوش آمدید --- علی
نويسندگان
یک شنبه 14 آبان 1396برچسب:, :: :: نويسنده : علی

... قال شيخنا «أبو عثمان» - رحمه الله تعالى - حدّثني «ثمامة» قال: سمعت «جعفر بن يحيى» و كان من أبلغ الناس و أفصحهم يقول:
الكتابة ضم اللفظة إلى أختها، أ لم تسمعوا قول شاعر لشاعر و قد تفاخرا أنا أشعر منك، لأني أقول البيت و أخاه و أنت تقول البيت و ابن عمه.
ثم قال:
و ناهيك حسنا بقول "علي بن أبي طالب ع"
هل من مناص أو خلاص أو معاذ أو ملاذ أو فرار أو محار
قال «أبو عثمان»:
و كان جعفر يعجب أيضا بقول "علي ع"
أين من جد و اجتهد و جمع و احتشد و بنى فشيد و فرش فمهد و زخرف فنجد
قال:
أ لا ترى أن كل لفظة منها آخذة بعنق قرينتها جاذبة إياها إلى نفسها دالة عليها بذاتها قال «أبو عثمان» فكان «جعفر» يسميه «فصيح قريش».
و اعلم أننا لا يتخالجنا الشك في أنه ع أفصح من كل ناطق بلغة العرب من الأولين و الآخرين إلا مِن كلام الله سبحانه و كلام رسول الله ص‏ ...

شرح‏ نهج‏ البلاغة
لابن أبي الحدید
قرن 7 ه.ق.
ج : 6
ص : 277 و 278

یک شنبه 14 آبان 1396برچسب:, :: :: نويسنده : علی

غُرَرُالحِكَمِ

276-

آيةُ [آلة] البلاغةِ؛

قلبٌ عَقولٌ

و

لِسانٌ قائِلٌ.

جمعه 12 آبان 1396برچسب:, :: :: نويسنده : علی

قاهِرُ مَن عازَّهُ وَ مُدَمِّرُ مَن شاقَّهُ

مسلّط است بر هر که بخواهد بر او غلبه جوید، و هلاک میکند کسی را که با او مخالفت کند.

نهج البلاغة.

چهار شنبه 10 آبان 1396برچسب:, :: :: نويسنده : علی

 ابن سِنَان الخَفَاجي
(423 - 466 ه 1032 - 1073 م)
عبد الله بن محمد بن سعيد بن سنان،
أبو محمد
الخفاجي
الحلبي:
شاعر.
أخذ الأدب عن أبي العلاء المعري و غيره.
و كانت له ولاية بقلعة «عزاز» من أعمال حلب،
و عصي بها،
فاحتيل عليه بإطعامه «خشكناجة» مسمومة،
فمات.
و حمل إلى حلب.
له «ديوان شعر- ط»
و «سر الفصاحة- ط».

ابن سنان خفاجی.
ابومحمد عبدالله بن محمد بن سعید خفاجی شاعر. مذهب شیعی داشته و از مردم حلب بوده است و در٤٦٦ ه.ق. وفات کرده است. او راست : کتاب « سرّ الفصاحة » که در برلین به طبع رسیده و دیوان اشعار خود او که به بیروت چاپ شده است.

دو شنبه 8 آبان 1396برچسب:, :: :: نويسنده : علی

 كُثَيِّر عَزَّة
(000 - 105 ه 000 - 723 م)
كثير بن عبد الرحمن
بن الأسود بن عامر
الخزاعي،
أبو صخر:
شاعر، متيم مشهور.
من أهل المدينة.
أكثر إقامته بمصر.
وفد على عبد الملك بن مروان، فازدري منظره، و لما عرف أدبه رفع مجلسه، فاختص به و ببني مروان، يعظمونه و يكرمونه.
و كان مفرط القصر دميما، في نفسه شمم و ترفع، يقال له «ابن أبي جمعة» و «كثير عزة» و «الملحي» نسبة إلى بني مليح، و هم قبيلته.
قال المرزباني:
كان شاعر أهل الحجاز في الإسلام، لا يقدمون عليه أحدا.
و في المؤرخين من يذكر أنه من غلاة الشيعة، و ينسبون إليه القول بالتناسخ، قيل: كان يرى أنه «يونس ابن متى».
أخباره مع عزة بنت حميل الضمرية كثيرة.
و كان عفيفا في حبه قيل له: هل نلت من عزة شيئا طول مدتك؟ فقال: لا و الله، إنما كنت إذا اشتد بي الأمر أخذت يدها فإذا وضعتها على جبيني وجدت لذلك راحة.
توفي بالمدينة.
له «ديوان شعر- ط» و للزبير ابن بكار «أخبار كثير».

کثیر بن عبدالرحمن الخُزاعیّ از شعرای زمان عمر بن عبدالعزیز خلیفۀ اموی است و وی را مدح گفته است. (سیرة عمربن العزیز).

یک شنبه 7 آبان 1396برچسب:, :: :: نويسنده : علی

دارقطنی.
[ رِ ق ُ ]
(اِخ)

علی بن عمرو بن احمد بن مهدی بغدادی دارقطنی شافعی یا شیعی. کنیت او ابوالحسن بود. حافظ، فقیه، محدث، فاضل بود و در مذهب شافعی تفقه کرده درعلم حدیث بر تمام معاصران خویش برتری یافته بود. در فقه و تفسیر و شعر و علوم ادبی و معرفت حال روات و موارد اختلاف فقها دستی توانا داشته و ابوبکر برقانی و ابوطیب طبری و حافظ ابونعیم صاحب حلیة الاولیاء و نظایر ایشان از وی روایت میکنند اکثر دواوین عرب و از جمله دیوان سید حمیری را در حفظ داشته است.
از آثار او این کتابها معروف است:

السنن که معروف به سنن دارقطنی است و در سال ١٣١٠ ه.ق. در هند بچاپ رسیده است.
المختلف و المؤتلف.

دارقطنی در سال ٣٨٥ ه.ق. در بغداد وفات یافته و در کنار آرامگاه "معروف کرخی قدّس الله سرّه العزیز" به خاک سپرده شده است. (از ریحانة الادب).

یک شنبه 7 آبان 1396برچسب:مستدرک, :: :: نويسنده : علی

مستدرک.
[ م ُ ت َ رَ ]
(ع ص، اِ)

نعت مفعولی از مصدر استدراک.
ارادۀ تدارک مافات شده به چیزی.
جبران شده.
تدارک شده.

|| غلط گرفته شده. (یادداشت مرحوم دهخدا).

|| رفع توهّم شده.

|| ذیلی بر کتاب یا رساله یا مقاله که در آن برخی نکات شرح شود.

|| در فنّ استیفاء عبارت بود از تفاوتی که به هنگام مقابلۀ نسخۀ مشرف با نسخۀ عامل بر اثر فوت یا غیبت کسی که محصول یا مزروعی باید عاید وی گردد، حاصل میگردیده است. و به عبارت دیگر چون کسی که باید از محصول یا مزروع بهره مند گردد در میان نبوده آنچه به وی تعلق میگرفته صرفۀ پرداخت کننده میگردیده است و این بظاهر مستدرک نامیده میشده است. (تعلیقات نفثة المصدور چ یزدگردی).

|| عاید.

- مستدرک شدن;
عاید شدن. به مقام وصول رسیدن. رسیدن.

غلات و خضریات در نوروز مستدرک و رسیده میشود. (تاریخ قم).
و رجوع به استدراک شود.

یک شنبه 7 آبان 1396برچسب:, :: :: نويسنده : علی

مُوَطَّأ.
[ م ُ وَط طَء ]
(ع ص)

پایمال شده و پاسپرده. (ناظم الاطباء).
زیر پا سپرده شده. (آنندراج).
نرم و برابر ساخته. (ناظم الاطباء).
-
موطاءالاکناف; مرد نرم خوی.

|| جوانمرد و بسیارمهمانی. (منتهی الارب، ناظم الاطباء).
مردی که در ناحیۀ خود یاران و همسایگان را جای دهد و اذیّت به آنها نرساند. (از منتهی الارب، ناظم الاطباء، آنندراج).

خیارکم احاسنکم اخلاقاً الموطؤون اکنافاً الذین یألفون و یؤلفون. (حدیث نبوی از کلیله و دمنه چ مینوی).
- موطأ العقب; پادشاه با فر و شوکت که خلایق پیرو وی باشند. (منتهی الارب، ناظم الاطباء).

یک شنبه 7 آبان 1396برچسب:, :: :: نويسنده : علی

رکاکت.
[ رَ ک َ ]
(ع اِمص)

یا رکاکة.
سستی و ضعیفی. (غیاث اللغات، آنندراج).
سستی. (ناظم الاطباء).
سستی: رکاکت لفظ. (فرهنگ فارسی معین).
ضد جَزالَت. (یادداشت مؤلف).
اگر آن را خلافی دارم ... به رکاکت رای منسوب گردم. (کلیله و دمنه).
ما به رکاکت عقل و سخافت خرد منسوب گردیم. (سندبادنامه).
سزد که بر رکاکت و قصور الفاظ وعبارت از راه کرم ذیل عفو و اقالت پوشانند. (تاریخ جهانگشای جوینی).
بدین وجه که بیان کرده است هر عاقل عالم داند که نه برنظم و اسلوب قرآن است و رکاکت در کلمه ظاهر است. (نقض الفضائح).

|| زشتی. قباحت. (ناظم الاطباء).
-
رکاکت داشتن;
زشتی و قباحت داشتن و زشت بودن. (ناظم الاطباء).

|| بی غیرتی.

|| باریکی. (غیاث اللغات، آنندراج).

|| عمل قبیح و کار زشت. (ناظم الاطباء).

یک شنبه 7 آبان 1396برچسب:, :: :: نويسنده : علی

أخلاقکم دقاق

دقاق.
[ دِ ]
(ع ص، اِ)

ج ِ دقیق، به معنی باریک. (غیاث، ناظم الاطباء).

|| ج ِ دقیقة.

|| ریزه و تراشه. (ناظم الاطباء).
-
دقاق العیدان; ریزه های چوب. (منتهی الارب، از اقرب الموارد).
و رجوع به دُقاق شود.
-
دقاق الکندر; ریزه های کندر که از او متقشر گردد. (از تحفۀ حکیم مؤمن، از مخزن الادویة).

|| همم دقاق; همتهای فرومایه،
گویند: لهم همم دقاق; أی خساس. (از ذیل اقرب الموارد از تاج).

|| نام معاء سیم از امعاء سته، و نام دیگر آن لفایف است. (یادداشت مرحوم دهخدا).
و رجوع به دقیق و امعاء و امعاء دقاق شود.



آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1761
بازدید دیروز : 1297
بازدید هفته : 4641
بازدید ماه : 9724
بازدید کل : 203767
تعداد مطالب : 2000
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1

Alternative content