منیب. [ م ُ ]
(ع اِ)
- باران جَود و نیکو بهاری.
باران سودمند فراوان و نیکو بهاری.
(ص)
- بازگردنده به سوی حق و توبه کننده.
بازگشت کننده به سوی خدا.
آنکه به هر چیزی با خدای گردد. فلمّا ذهب عن ابراهیم الرّوع
و جائته البشری
یجادلنا فی قوم لوط
انّ ابراهیم لحلیم اواهٌ «منیب».
- آنکه وکیل معین میکند.
اقتراح. [ اِ ت ِ ]
(ع مص)
- درخواستن. سؤال کردن. اقتراح کردن : درخواستن. طلبیدن
- به تحکّم از کسی چیزی را خواستن. خواستنِ چیزی بی تأمُّل و فکر.
- در وقت و بی اندیشه گفتن و از خود برآوردن. بی اندیشه سخن گفتن.
- نو پیدا کردن چیزی را بی آنکه آن را از کسی شنیده باشند.
- برگزیدن چیزی را و اختیار کردن.
- سوار شدن شتری را که هنوز بر وی سوار نشده باشند.
- در جای بی آب چاه کندن.
-تمام دندان شدنِ سُتور.
إمتاع. (ع مص)
- برخورداری دادن. نفع رسانیدن.
- برخورداری گرفتن. برخورداری یافتن.
- بی نیاز شدن از کسی. بی نیاز شدن از چیزی.
- باقی داشتن. باقی گذاشتن.
- به کمال رسانیدن،
گویند :
امتعه الله بکذا
یعنی :
ابقاه و انشأه الی ان ینتهی شبابه.
عادیَة. (ع ص)
- شتران سخت دونده. - شتران ماننده (مانده ؟) در طاقستان که به شور گیاه میل نکنند. - کاری که باز دارد تو را از چیزی. - گروهی از قوم که جهت کارزار بدوند یا آنکه پیشتر حمله کنند از پیادگان.