أبوعبیدة بن الجرّاح
مدفون در کشور اُردُن
در استان « بَلقاء »
در شهر « دِیر عَلّا »
ابوعُـبَـیـدَة بن الجَرّاح ،
عامر بن عبدالله بن جَرّاح .
یکی از صحابۀ کِرام
و از عشرۀ مبشّره است
و در نام او اختلاف کرده اند
بعضی عامر و بعضی عبدالله گفته اند
و از قریش است .
گویند دندان پیشین او افتاده بود وسبب آنکه ،
به روز احد دو حلقه از مِـغـفَـر رسول
بر روی آن حضرت فرو شد
و او با دندان آن دو حلقه بیرون کرد
پس دو دندان از ثنایای او برکنده شد
و گفته اند که او از مهاجرین حبشه است
و در حضور او به بدر و حدیبیة اختلافی نیست
و او را در میان صحابه
به لقب القویّ الامین میخواندند
چه آنگاه که رسول صلّی الله علیه و آله و سلّم
او را به نجران میـفرستاد به مردم نجران فرمود :
لارسلنّ معکم القویّ الامین
و نیز برای قول رسول صلّی الله علیه وآله که گفت :
هر امّتی را امینی است و امین امّت من ابوعبیدة بن الجرّاح است
و به روز سقیفه ابوبکر صدّیق گفت :
من یکی ازاین دو مرد را به خلافت می پسندم
به هریک خواهید بیعت کنید
و آن دو عُمَر و ابوعبیدة بن الجرّاح باشند.
آنگاه که رسول صلّی الله علیه و آله
به قصد حصار طائف بیرون شد
ابوعبیدة بن الجرّاح را
با خالد بن ولید و هزار مرد مقدّمۀ لشکر ساخت
و آنگاه که نجرانیان با رسول صلّی الله علیه
مصالحه کردند و مالی پذیرفتند
مأمور آوردن آن مال گردید
و در سقیفۀ بنی ساعدة در خلافت ابی بکر اصرار ورزید
و آنگاه که ابوبکر مردم را در سقیفه
به بیعت عُمَر و ابی عبیده خواند
ابوعبیدة و عمر گفتند :
با وجود فضیلت و سبقت تو در اسلام
چگونه ما متصدّی این امر گردیم ؟
دست بیرون آر تا با تو بیعت کنیم
و در سال سیزدهم هجرت ابوبکر
ایالت حِمص را به ابی عبیدة تفویض کرد
و او به اقتضای رأی خویش یا به شارت ابوبکر
هشام بن عاص را به رسالت نزد قیصر فرستاد
و او را به قبول اسلام دعوت کرد
و چون هشام از روم بازگشت
و امتناع قیصر را از قبول اسلام با ابوعبیدة بازگفت ،
ابوعبیدة عزیمت حرب روم کرد
و ابوبکر خالد بن ولید را امارت جیش داد
و ابوعبیدة پیوسته با او بود
و پس از وفات ابی بکر ، عُمَر گفت :
قسم به خدا خالد را از کار خلع کنم
تا مسلمانان دانند که خدای دین خویش را نصرت تواند داد
و ابوعبیدۀ جرّاح رابه جای وی نصب کرد
و در این باب رسول فرستاد
اتّفاقاً در آن وقت که رسول برسید
لشکر اسلام به حرب مشغول بودند
چون او را بدیدند
هرکس از او احوالی میپرسید
و او مردی عاقل بود ایشان را می گفت که :
من مقدّمۀ لشکری هستم
که امیرالمؤمنین عُمَر به مدد شما فرستاده است
خوشدل و مستظهر باشید
و هر سعی که در نصرت اسلام مقدور باشد به جای آرید
و ایشان را از وفات ابوبکر اعلام نداد
تا در سعی ایشان فتوری واقع نشود
ایشان کوشش مضاعف کردند تا ظفر یافتند
و رسول چون به ابوعبیدة رسید
پنهان از همه
او را از حقیقت حال اعلام داد
و نامۀ عُمَر به عزل خالد بن ولید
و تولیت او بنمود ابوعبیدة که از عشرۀ مبشّره است
سعی خالد بن ولید در نصرت اسلام
و بذل عنایت
و سعی او مشاهده میکرد
و کمال رتبت او در ولایت و شجاعت
و اخلاص او با حضرت عزّت میـدید
و از عزل او و تولیت خویش شرم میـداشت
و نخواست که او را اعلام دهد
چندان صبر کرد که فتح تمام شد
و باری تعالی لشکر اسلام را نصرت داد
وغنیمتی وافر روزی گردانید
و به مدینه نامۀ فتح به نام خالد بن ولید بنوشتند
که لشکر اسلام را چگونه تعبیه کرد
و چه مردانگیها نمود
و چون این همه تمام شد
آنگاه ابوعبیدة ، خالد بن ولید را از وفات ابوبکر
و خلافت عُمَر
و عزل او
و تولیت خویش اعلام داد
و خالد بن ولید به سبب عزل از جای نرفت
امّا از وفات ابوبکر به غایت گرفته شد و گفت :
امین این امّت را به شما فرستاده اند
و ابوعبیدة در جواب گفت :
از رسول صلوات الله علیه شنیدم که فرمود :
خالد سیف من سیوف الله و نعم فتی العشیرة .
و ابوعبیدة دمشق را محاصره کرد
و مدّت محاصره یک سال بکشید
و مردم شهر به قبول صد هزار دینار صلح کردند
در رجب سال ١٤ ه.ق
آنگاه ناحیت فَحل را بگشود
و پس از آن در سال ١٥
در نواحی مَرج الرّوم
با سپاه روم جنگ درپیوست
و سپاه روم را منهزم ساخت
و به محاصرۀ حِمص پرداخت
و مردم آنجا مانند مردم دمشق به مصالحه رضا دادند
و هم مَعَرّةُ النُّعمان
و لاذِقـیَـه را در آن سال مسخّر کرد
و سپس حَلَب و اَنطاکیه را به صلح بگرفت
و معاویة بن ابی سفیان را به قَـیـساریّة بفرستاد
و اوآن شهر بگشود
و در کنار نهر یَرموک
بار دیگر سپاه روم را بشکست
وعمرو بن العاص را به فتح بیت المقدّس فرستاد
و در سال ١٧ ه.ق
بار دیگر سپاه روم آهنگ مسلمانان کردند
و ابوعبیدة در نزدیکی حِمص آن سپاه منهزم کرد .
ابوعبیدة در سال ١٨ از هجرت
در طاعونِ عَمواس
که به زمین اردن و فلسطین افتاد درگذشت
و در این وقت سنّ او ٥٨ سال بود
و قبرش در مسجد جامع جَرّاح دمشق معروف است .