«استیناف» در نزد اهل علم معانی، اطلاق شود بر دو معنی:
یکی جدا ساختن جمله ای از جملۀ ماقبل تا جملۀ جداشده جواب واقع شود سؤالی راکه جملۀ جداشدۀ ماقبل اقتضا کرده.
دیگری همان جملۀ جداشده را که مستأنفه نیز گویند باشد و بالجمله استیناف بر هر دو معنی اطلاق شود. اما مستأنفه بر همان معنی اخیر اطلاق گردد و بس.
اما نحویون مستأنفه را بر جملۀ ابتدائیه اطلاق کنند، چنانکه در فصل لام ازباب جیم در ذکر معنی جمله بیاید.
استیناف به معنی اول بر سه گونه است زیرا سؤال یا از سبب حکم است بطور مطلق یعنی نه از خصوص سبب پس به چنین سؤالی جواب داده میشود بکدام سبب خواه سبب بر حسب تصور باشد مانند تأدیب برای زدن یا بر حسب خارج مانند این بیت:
قال لی کیف انت قلت علیل
سهرٌ دائم ٌ و حزن ٌ طویل ٌ.
یعنی سبب بیماری تو چه بوده یا آنکه چه میشود تو را که بیمار شده ای ، زیرا عادت بر این جاریست که وقتی گفتند فلان کس بیمار است از سبب بیماری و موجبات مرض او پرسش می کنند نه اینکه بگویند آیا سبب بیماری او چنین و چنان است.
یا آنکه سؤال از سبب خاص حکم است، مانند: و ما ابریء نفسی انّ النفس لامارةٌ بالسوء. مثل اینست که پرسیده باشند آیا نفس بسیار فرمانده ببدی است و جواب داده شده است که بلی نفس بسیار فرمانده به بدی است. قسم اول مقتضی عدم تأکید و قسم دوم مقتضی تأکید است.
و یا آنکه سؤال از غیر سبب و سبب خاص باشد، مانند: قالوا سلاماً قال سلام ٌ. یعنی حضرت ابراهیم در جواب مشرکین چه گفت پس گفته شده است که گفت سلام ٌ. و مانند این شعر که گفته:
زعم العواذل اننی فی غمرة
صدقوا ولکن غمرتی لاتنجلی .
که صدقوا را از جملۀ ماقبل جدا ساخته تا استیناف و جواب از سؤال از غیر سبب باشد. در حقیقت مثل آن است که پرسیده باشند آیا در این گمانی که برده اند بصواب رفته اند یا بخطا. و جواب گفته باشند که راه صواب پیموده اند. سپس سؤال از غیر سبب یا بطور مطلق باشد، مانند مثال اول که در این مورد تأکید در کلام لازم نیست و یا آنکه اشتمال بر خصوصیتی دارد، مانند مثال دوم در شعر زیرا میدانیم که گمانی که برده شده یا صواب است یا خطا و غرض از سؤال تعیین یکی از آن دو میباشد. و این قبیل استیناف اقتضاء تأکید کند و استیناف بابیست وسیع و دارای محسنات بیشمار.
و من الاستیناف ما یأتی باعادة اسم ما استؤنف عنه، ای اوقع عنه الاستیناف، نحو احسنت انت الی زید. زید حقیق بالاحسان. و منه ما یبنی علی صفته ای علی صفة ما استؤنف عنه دون اسمه ای یکون المسندالیه فی الجملة الاستینافیة من صفات من قصد الحدیث عنه، نحو احسنت الی زید صدیقک القدیم اهل لذلک. و السؤال المقدر فیهما لماذا احسن الیه او هل هو حقیق بالاحسان و هذا ابلغ من الاول و قد یحذف صدرالاستیناف، نحو: یسبح له فیها بالغدو و الآصال رجال ٌ. کأنه قیل من یسبحه فقیل رجال ای یسبحه رجال. هذا کله خلاصة ما فی الاطول و المطول فی بحث الفصل و الوصل.
(کشاف اصطلاحات الفنون).