و إذا السّماء کشطت
کَشط.
[ ک َ ]
(ع مص)
جل از پشت ستور برگرفتن،
یقال کشط الجل عن الفرس.
|| پوست شتر باز کردن.
|| برهنه کردن، منه قوله تعالی:
«و اذا السّماء کشطت»;
ای قُلِعَت کما یقلع السقف.
باز بردن چیزی از روی چیزی.
|| ستردن چنانکه حرفی یا کلمه ای را از نامه و کتابی.
و کتب الابیوردی الی الخلیفة و کتب علی رأسها الخادم المعادی فأمر الخلیفه بکشط المیم ورد القصة فبقیت الخادم العادی.
(یاقوت در معجم الادباء).
|| کشیدن ناخنه از روی چشم.