یادگارِعُمر آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان چهار شنبه 18 تير 1393برچسب: چینیان گفتند ما نقّاشــتَر, :: :: نويسنده : علی
چینیان گفتند : ما نقّاشــتَر گفت سلطان : امتحان خواهم در این چینیان گفتند : خدمتها کنیم اهل چین و روم در بحث آمدند چینیان گفتند : یك خانه به ما بود دو خانه، مقابل، دَر به دَر چینیان صد رنگ از شَه خواستند هر صَباحی، از خزینه رنگها رومیان گفتند : نه نقش و نه رنگ در، فرو بستند و صیقل میزدند از دو صد رنگی به بی رنگی رهی ست هر چه اندر ابر ضَوء بینی و تاب چینیان چون از عمل فارغ شدند شه، در آمد، دید آنــجا نقشــها بعد از آن، آمد به سوی رومیان عكسِ آن تصویر و آن كردارها هر چه، آنـــجا بود، اینـــجا بِــه نمود رومیان؛ آن صوفیانند ای پدر لیك، صیقل كرده اند آن سینه ها سینه ها، صیقل زده در ذِکر و فِکر آن صفای آینه؛ وصفِ دل ست صورتِ بی صورتِ بی حَدِّ غیب گر چه، این صورت نگنجد در فلك ز آن كه، محدود ست و معدود ست آن عقل اینــجا ساكت آمد یا مُضِلّ عكسِ هر نقشی نتابد تا ابد تا ابد، نو نو، صُوَر كآید بر او «اهلِ صیقل»، رَسته اند از بوی و رنگ نقش و قِشرِ «علم» را بگذاشتند رفت فكر و روشنایی یافتند «مرگ»؛ کز وی، جمله، اندر وحشتـــند كس نیابد بر دلِ ایشان ظَفَر گر چه، «نَحو» و «فقه» را بگذاشتند تا نقوشِ هشت جنّت تافته ست برترند از عرش و كرسی و خَلا صد نشان دارند و محوِ مطلقـــند *** مثنوی معنوی |
|||
|