یادگارِعُمر
درباره وبلاگ


حافظ سخن بگوی که بر صفحۀ جهان ------- این نقش ماند از قلمت یادگارِ عُمر ---------- خوش آمدید --- علی
نويسندگان
جمعه 13 تير 1393برچسب:, :: :: نويسنده : علی

ناسوت.
مشتق ازناس.
عالم اجسام که دنیا و این جهان باشد.
عالم طبیعت و اجسام و جسمانیات و زمان و زمانیات را عالم ناسوت مینامند و عالم مُلک و شهادت هم گویند.
عالم سفلی.
عالم خلق.
عالم شهادت.
جهان ماده.
جهان نمود

- عالم ناسوت : مقابل عالم جبروت و عالم لاهوت و عالم ملکوت.
- انسان.
سرشت مردمی.
انسانیت.
انسانی طبع.
مردمی خوی.
طبیعت انسانیه.
- مجازاً، شریعت و عبادت ظاهری.
- خیال.

جمعه 13 تير 1393برچسب:لاهوت, :: :: نويسنده : علی

لاهوت.
(مشتق از الله).
الوهة.
و اصل آن لاه باشد و واو و تاء بدو ملحق شده است نمودن مبالغه را چنانکه در جبروت. اگر از کلام عرب است مشتق از «لاه» خواهد بود بر وزن فعلوت مانند رَغبوُث.
خدای تعالی.
- عالم خدای.
غیب.
عالم امر.
عالم غیب.
عالم معنوی.
جهانِ بود.
مقابل ناسوت.
عالم اله.
طبیعت الهیت.
صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد :
لاهوت، نزد صوفیه حیاتی که ساریه است در اشیاء و ناسوت محل آن و ذلک الروح.
و در لفظ جبروت، بیان شد که لاهوت نامی از مقامات سالکان. و از لاهوت به ذات نیز تعبیر کنند - انتهی.
صاحب آنندراج گوید :
عالم ذات الهی که سالک را در آن مقام فناء فی الله حاصل میشود و مرتبۀ صفات را جبروت و مرتبۀ اسماء را ملکوت نامند و بعضی گویند لاهوت در اصل «لا هو إلّا هو» است و حرف تاء زائد و قانون عرب است که چون کلمات مغلقه گویند چیزی حذف نمایند و چیزی زیاده کنند تا نامحرمان، محروم از حقیقتِ آن باشند پس لاهو نفی است یعنی نیست تجلی صفات مر طائفۀ افراد را و لفظ هو اسم ذات است، الاهو مگر تجلی ذات، و حق اینست که لاهوت در اصل لغت مصدر است بر وزن فعلوت مشتق از لاه چنانکه رغبوت و رحموت و لاه در اصل لفظ الله است مأخوذ از «لیه»، به معنی پوشیدن و در پرده رفتن.
عالم لاهوت :
دربار آسمانی.
عالم صُقعِ الهی و عالم سَرمَد و مرتبت ذات و أحدیّت است.

اسْتِحْبَابِ ذِكْرِ الْحُسَيْنِ (ع)

وَ

لَعْنِ قَاتِلِهِ عِنْدَ شُرْبِ الْمَاءِ

الشَّيْخُ إِبْرَاهِيمُ الْكَفْعَمِيُّ (ره) فِي جُنَّتِهِ،

عَنْ سُكَيْنَةَ بِنْتِ الْحُسَيْنِ (ع)

قَالَتْ :

لَمَّا قُتِلَ الْحُسَيْنُ (ع)

اعْـتَـنَـقْـتُــهُ

فَأُغْمِيَ عَلَيَّ

فَسَمِعْتُهُ

يَقُولُ :

شِيعَتِي مَا إِنْ شَرِبْتُمْ

رَيَّ عَذْبٍ فَاذْكُرُونِي‏

أَوْ سَمِعْـتُمْ بِــغَرِيـبٍ

أَوْ شَهِيدٍ فَـانْدُبُونِـي‏

فَقَامَتْ مَرْعُوبَةً

قَدْ قَرِحَتْ مَآقِيهَا

وَ هِيَ تَلْطِمُ عَلَى خَدَّيْهَا

جمعه 13 تير 1393برچسب:خمس, :: :: نويسنده : علی

خُمس.
پنج یک.
یک پنجم.
ج، اَخماس.
(اصطلاح فقه) بدان که در هفت چیز به مذهب حضرت صادق (ع) خمس واجب است :
اول : غنائم دارالحرب و اگرچه اندک باشد.
دوم : معادن و یاقوت و زبرجد و سرمه و قیر و نفط و کبریت همه در معادن داخلند.
سوم : گنج.
چهارم : آنچه از دریا بیرون آید همچو لآلی.
پنجم : ارباح تجارات و صناعت و زراعات.
ششم : زمینی که ذمی از مسلمان بخرد.
هفتم : مال حلالی که ممتزج شود به حرام.
یک نیمه از خمس حق امام است و یک نیمۀ دیگر را به یتیمان و مساکین و ابناء سبیل دهند که از اولاد ابی طالب و عباس و حارث باشند به شرط ایمان ایشان.

جمعه 13 تير 1393برچسب: لِي مَعَ اللهِ, :: :: نويسنده : علی

 قَالَ رَسُولُ اللهِ (ص) :

لِي مَعَ اللهِ

وَقْتٌ

لَا يَسَعُنِي فِیهِ

مَلَكٌ مُقَرَّبٌ

وَ لَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ.

پنج شنبه 12 تير 1393برچسب:مَـعـدیـکَــرِب, :: :: نويسنده : علی

مَـعـدیـکَــرِب بن الحارث بن عمرو بن حجر آکل المرار الکندی ملقب به غلفاء (متوفی در حدود٦٠ قبل از هجرت) از قبیلۀ قحطان و پادشاه یمنی در عهد جاهلیت است. وی با پدر خود به عراق کوچ کرد و در موصل و جزیره به «قیس عیلان» فرمانروایی پیدا کرد و سپس «کنانة» نیز به وی پیوستند. مردی عاقل و دوستدار صلح بود. وی عموی «امرؤ القیس» شاعر معروف بود و اشعاری نیز به خود او نسبت داده شده است.

مَعْدِيكَرِب الكِنْدي
(... - نحو 60 ق.ه. ... - نحو 565 م.)
معديكرب بن الحارث بن عمرو بن حجر آكل المرار الكندي، من قحطان :
ملك جاهلي يماني.
لقبه «غلفاء»
ولد بمدينة «دمون» المعروفة اليوم بالقزة (بحضر موت)
و رحل مع أبيه إلى العراق،
فأقامه ملكا على «قيس عيلان» بجهة الموصل و الجزيرة، و ألحق به «كنانة».
و كان عاقلا محبا للسلم،
ينسب له شعر.
و هو عم «امرئ القيس» الشاعر.
قال ابن حبيب :
أصابه الوسواس على أخيه شرحبيل (بعد مقتله)
فخرج يهيم على وجهه،
فمات،
و انخرق ملك كندة،
فرحلوا إلى حضر موت.
و في النقائض :
قتلته تغلب و قضاعة يوم «أوارة»
و قال الزبيدي :
لقب بغلفاء «لأنه - فيما زعموا - أول من غلف بالمسك» أي طيّب به.

پنج شنبه 12 تير 1393برچسب:لَنَسْفَعاً, :: :: نويسنده : علی

در سورۀ اقرأ آمده:

لَنَسْفَعاً بِالنَّاصِيَةِ :

لنأخذن بناصيته و لنسحبنه بها إلى النار.
و السَّفع :
القبض على الشي‏ء و جذبه بشدّة.
قال عمرو بن مَعديكَرِب

قـــوم إذا يـقـع الــصّـريــخ رأيـتــهـم
مـن بـيـن مـلـجـم مـهـره أو «سـافع»

و قرئ :
لنسفعنّ، بالنون المشدّدة.
و قرأ ابن مسعود، لأسفعا.
و كتبتها في المصحف بالألف على حكم الوقف ...

*******

«لَنَسْفَعاً»
اللام واقعة في جواب القسم
و مضارع
مبني على الفتح لاتصاله بنون التوكيد الخفيفة
و الفاعل مستتر

*******

لَنَسْفَعاً
الوقف عليه بالألف، فرقا بينه و بين النون الثقيلة
و لأنه بمنزلة قولك : رأيت زيدا، ...

 

پنج شنبه 12 تير 1393برچسب:جبروت, :: :: نويسنده : علی

جبروت
بزرگواری.
عظمت.
کبر.
عظمت و بزرگی.
تکبر.
کیاباد.
نخوت.
سرکشی.
کبریا.
جبریاء.
جَبروت جُبروت.
کلمۀ عربی دخیل است و از «آرامی» گرفته شده است.
- قدرت.
سلطة.
احتشام.
استقلال.
- آسمان.
- جلال و جبروت، از اتباع.
- باد جبروت؛ کنایه از نخوت و تکبر
- (اصطلاح) جبروت یا عالم جبروت : عالم عظمت و جلال اسمای صفات الهی و مرتبۀ وحدت را گویند که حقیقت محمّدی است و تعلق به مرتبۀ صفات دارد.
مقابل ناسوت و لاهوت و ملکوت
مقابل عالم لاهوت.
مقابل عالم ناسوت.
مقابل عالم ملکوت.
در اصطلاح صوفیان، «عالم کروبیان» یعنی عالمی که در آن جز اراده و مشیت الهی اراده ای حکمفرما نیست.
شیخ شهاب الدین سهروردی گوید :
عوالم نزد حکما سه باشد :
عالم عقول، که عالم جبروت است
و عالم نفوس که عالم ملکوت
و عالم مُلک که عالم اجرام است.
به عقیدۀ ابوطالب مکی، جبروت، عالمِ عظمت است که منظور از آن عالم اسماء و صفات الهیه است و به عقیدۀ اکثر، «عالَمِ أوسط» است که برزخ و محیط به تمام امریّات میباشد.
در کشاف اصطلاحات الفنون چنین آمده :
و در مجمع السلوک گوید «ملکوت» در اصطلاح شرع عبارت است از برتر از عرش الهی تا زیر زمین و آنچه از اجسام و معانی و اعراض بین عرش و زمین باشد.
و «جبروت» ماسوایِ ملکوت را نامند، چنانکه دیلمی گفته.
و برخی از بزرگان گفته اند که :
بندگان تا در این جهان هستند از خود اختیاری دارند. به مجرد آنکه به عالم ملکوت انتقال یافتند همگی اختیار از دست داده و مجبور شوند که جز خواست او جل ثناؤه چیزی نخواهند و به غیر از ارادۀ او تعالی شأنه پیرامون هیچگونه اراده ای نگردند. و به عبارت دیگر :

بندگانیم جان ودل بر کف
چشم بر حکم و گوش بر فرمان

و در اصطلاح متکلمان جبروت عبارت است از صفات چنانکه لاهوت عبارت از ذات است. پس اضافه در صفات جبروت بنابر این اصطلاح اضافۀ مسمی باسم باشد - انتهی.
و در کشف اللغات گوید :
جبروت در اصطلاح سالکان مرتبۀ وحدت را گویند که حقیقت محمدی است و تعلق به مرتبۀ صفات دارد.
و در موضع دیگر گوید :
و نیز مرتبۀ صفات را جبروت خوانند و مرتبۀ اسماء را ملکوت.
و صاحب مرآة الاسرار میگوید :
بدان که اهل فردانیت را دوام مقام لاهوتست یعنی تجلی ذات. و لاهوت در اصل «لا هو إلّا هو» است حرف تا زیاده از قانون عرب است و عادت این قوم است که چون کلامی مخالط گویند چیزی زیاده کنند و چیزی حذف تا نامحرمان از حقیقت محروم مانند. پس «لا» نفی است یعنی نیست تجلی صفات طایفۀ افراد را و «هو» اسم ذات است یعنی «الا هو» مگر تجلی ذات لاهوت خود یعنی فردانیت را مقام نیست که خارج از شش حد است. و لفظ مقام که اضافت به آن میکنند و گویند مقام لاهوت به اسناد مجاز است اما مقام ندارد. و اسفل این، مقام جبروت است یعنی مقام جبر و کسر خلایق و این مقام قطب عالم است که متصرف است از عرش تا ثری. و به جر و کسر هم در شش جهت گنجد. و قطب عالم را فیض از عرش مجید است که تعلق به عزل و نصب دارد. و این مقام را جبر و کسر از آن گویند که کرامات اولیاء و معجزات انبیاء هم از این عالم است و چون از مقام جبر و کسر ترقی کنند به مقام فردانیت که لاهوت است رسند و در عالم فردانیت عالم جبروت، یعنی جبر و کسر کفر است. اما افراد قادرند بر عالم جبروت اگر به جبر و کسر مشغول شوند از فردانیت یعنی از تجلی ذات بیفتند. و بدین سبب افراد مستور میمانند - انتهی.
و قریب بدین است آنچه در مجمع السلوک در جایی واقع شده که منازل خلایق چهارند بدین ترتیب

یکی منزل که آن ناسوت نام ست
بر آن اوصاف حیوانی تمام ست
ز راه تربیت پیران بشارت
بداده چار منزل با عبارت
از آن منزل اگر خود بگذرد کس
رسد در دومین منزل ملک پس
در آن عالم چو او معروف گردد
ملائک آسمان مکشوف گردد
چو برگیرد قدم را او ز ملکوت
رسد در سومین منزل به «جبروت»
مقام روح بر من حیرت آمد
نشان از وی بگفتن غیرت آمد
در آن منزل بود کشف و کرامات
ولی باید گذشتن زآن مقامات
اگر دنیا و عقبی پیش آید
نظر کردن بر او هرگز نشاید
به نور ذکر باید درگذشتن
به آب توبه باید دل بشستن
در آن حالت مقام نور باشد
ز جای آب گل او دور باشد
چو گردد جان و دل از غیر او پاک
رسد در عالم لاهوت بی باک
در آن منزل چهارم جستجویی
نباشد با خدا جز گفتگویی
مقام قرب منزل بی نشان ست
جز آن کون و مکان دیگر جهان ست
به عون حق رسد آنجا چو سالک
شود بر جملۀ اشیاء مالک

پنج شنبه 12 تير 1393برچسب:, :: :: نويسنده : علی

إكمال الدين‏ - شیخ صدوق (ره) - قرن چارم قمری -
جلد 2 - صفحۀ 387

حَدَّثَنا أَبِي (ره)

عَنْ سَعْدٍ وَ الْحِمْيَرِيِّ مَعاً

عَنِ ابْنِ عِيسَى

عَنْ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِيِّ

عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الزَّيْدِ النَّيْسَابُورِيِّ

عَنْ عُمَرَ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْهَاشِمِيِّ

عَنْ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ عُمَيْرٍ

عَنْ أُسَيْدِ بْنِ صَفْوَانَ صَاحِبِ رَسُولِ اللهِ (ص)

قَالَ :

لَمَّا كَانَ الْيَوْمُ الَّذِي قُبِضَ فِيهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع)

ارْتَجَّتِ الْمَوْضِعُ بِالْبُكَاءِ

وَ دَهِشَ النَّاسُ كَيَوْمَ قُبِضَ النَّبِيُّ (ص)

وَ جَاءَ رَجُلٌ بَاكٍ

وَ هُوَ مُتَسَرِّعٌ

مُسْتَرْجِعٌ

وَ هُوَ يَقُولُ :

الْيَوْمَ

انْقَطَعَتْ خِلَافَةُ النُّبُوَّةِ

حَتَّى وَقَفَ عَلَى بَابِ الْبَيْتِ الَّذِي فِيهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ

فَقَالَ :

رَحِمَكَ اللهُ يَا أَبَا الْحَسَنِ

كُنْتَ أَوَّلَ الْقَوْمِ إِسْلَاماً

وَ أَخْلَصَهُمْ إِيمَاناً

وَ أَشَدَّهُمْ يَقِيناً

وَ أَخْوَفَهُمْ لِلهِ عَزَّ وَ جَلَّ

وَ أَعْظَمَهُمْ عَنَاءً

وَ أَحْوَطَهُمْ عَلَى رَسُولِ اللهِ (ص)

وَ آمَنَهُمْ عَلَى أَصْحَابِهِ

وَ أَفْضَلَهُمْ مَنَاقِبَ

وَ أَكْرَمَهُمْ سَوَابِقَ

وَ أَرْفَعَهُمْ دَرَجَةً

وَ أَقْرَبَهُمْ مِنْ رَسُولِ اللهِ

وَ أَشْبَهَهُمْ بِهِ هَدْياً وَ نُطْقاً وَ سَمْتاً وَ فِعْلًا

وَ أَشْرَفَهُمْ مَنْزِلَةً

وَ أَكْرَمَهُمْ عَلَيْهِ

فَجَزَاكَ اللهُ

عَنِ الْإِسْلَامِ

وَ عَنْ رَسُولِ اللهِ (ص)

وَ عَنِ الْمُسْلِمِينَ

خَيْراً

قَوِيتَ حِينَ ضَعُفَ أَصْحَابُهُ

وَ بَرَزْتَ حِينَ اسْتَكَانُوا

وَ نَهَضْتَ حِينَ وَهَنُوا

وَ لَزِمْتَ مِنْهَاجَ رَسُولِ اللهِ (ص) إِذْ هَمَّ أَصْحَابُهُ

وَ كُنْتَ خَلِيفَتَهُ حَقّاً

لَمْ تُنَازَعْ

وَ لَمْ تَضَرَّعْ

بِزَعْمِ الْمُنَافِقِينَ

وَ غَيْظِ الْكَافِرِينَ

وَ كُرْهِ الْحَاسِدِينَ

وَ ضَغَنِ الْفَاسِقِينَ

فَقُمْتَ بِالْأَمْرِ حِينَ فَشِلُوا

وَ نَطَقْتَ حِينَ تَتَعْتَعُوا

وَ مَضَيْتَ بِنُورِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ حِينَ وَقَفُوا

وَ لَوِ اتَّبَعُوكَ لَهُدُوا

وَ كُنْتَ أَخْفَضَهُمْ صَوْتاً

وَ أَعْلَاهُمْ فَوْتاً

وَ أَقَلَّهُمْ كَلَاماً

وَ أَصْوَبَهُمْ مَنْطِقاً

وَ أَكْثَرَهُمْ رَأْياً

وَ أَشْجَعَهُمْ قَلْباً

وَ أَشَدَّهُمْ يَقِيناً

وَ أَحْسَنَهُمْ عَمَلًا

وَ أَعْرَفَهُمْ بِالْأُمُورِ

كُنْتَ وَ اللهِ لِلدِّينِ يَعْسُوباً

وَ كُنْتَ لِلْمُؤْمِنِينَ أَباً رَحِيماً

إِذْ صَارُوا عَلَيْكَ عِيَالًا

فَحَمَلْتَ أَثْقَالَ مَا عَنْهُ ضَعُفُوا

وَ حَفِظْتَ مَا أَضَاعُوا

وَ رَعَيْتَ مَا أَهْمَلُوا

وَ عَلَوْتَ إِذْ هَلِعُوا

وَ صَبَرْتَ إِذْ جَزِعُوا

وَ أَدْرَكْتَ إِذْ تَخَلَّفُوا

وَ نَالُوا بِكَ مَا لَمْ يَحْتَسِبُوا

وَ كُنْتَ عَلَى الْكَافِرِينَ عَذَاباً صَبّاً

وَ لِلْمُؤْمِنِينَ غَيْثاً وَ خِصْباً

فَطِرْتَ وَ اللهِ بِعِنَانِهَا

وَ فُزْتَ بِجِنَانِهَا

وَ أَحْرَزْتَ سَوَابِقَهَا

وَ ذَهَبْتَ بِفَضَائِلِهَا

لَمْ يَفْلُلْ حَدَّكَ

وَ لَمْ يَزِغْ قَلْبُكَ

وَ لَمْ تَضْعُفْ بَصِيرَتُكَ

وَ لَمْ تَجْبُنْ نَفْسُكَ

وَ لَمْ تَخُنْ

كُنْتَ كَالْجَبَلِ لَا تُحَرِّكُهُ الْعَوَاصِفُ

وَ لَا تُزِيلُهُ الْقَوَاصِفُ

وَ كُنْتَ كَمَا قَالَ النَّبِيُّ :

ضَعِيفاً فِي بَدَنِكَ

قَوِيّاً فِي أَمْرِ اللهِ

مُتَوَاضِعاً فِي نَفْسِكَ

عَظِيماً عِنْدَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ

كَبِيراً فِي الْأَرْضِ

جَلِيلًا عِنْدَ الْمُؤْمِنِينَ

لَمْ يَكُنْ لِأَحَدٍ فِيكَ مَهْمَزٌ

وَ لَا لِقَائِلٍ فِيكَ مَغْمَزٌ

وَ لَا لِأَحَدٍ عِنْدَكَ هَوَادَةٌ

الْقَوِيُّ الْعَزِيزُ عِنْدَكَ ضَعِيفٌ ذَلِيلٌ

حَتَّى تَأْخُذَ مِنْهُ الْحَقَّ

وَ الْبَعِيدُ وَ الْقَرِيبُ عِنْدَكَ فِي ذَلِكَ سَوَاءٌ

شَأْنُكَ الْحَقُّ وَ الرِّفْقُ وَ الصِّدْقُ

وَ قَوْلُكَ حُكْمٌ وَ حَتْمٌ

وَ أَمْرُكَ حِلْمٌ وَ حَزْمٌ

وَ رَأْيُكَ عِلْمٌ وَ عَزْمٌ

فَأَقْلَعْتَ وَ قَدْ نَهَجَ السَّبِيلُ

وَ سَهُلَ الْعَسِيرُ

وَ أُطْفِئَتِ النَّارُ

وَ اعْتَدَلَ بِكَ الدِّينُ

وَ قَوِيَ بِكَ الْإِيمَانُ

وَ ثَبَتَ بِكَ الْإِسْلَامُ وَ الْمُؤْمِنُونَ

وَ سَبَقْتَ سَبْقاً بَعِيداً

وَ أَتْعَبْتَ مَنْ بَعْدَكَ تَعَباً شَدِيداً

فَجَلَلْتَ عَنِ الْبُكَاءِ

وَ عَظُمَتْ رَزِيَّتُكَ فِي السَّمَاءِ

وَ هَدَّتْ مُصِيبَتُكَ الْأَنَامَ

فَ إِنَّا لِلهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ

رَضِينَا عَنِ اللهِ قَضَاءَهُ

وَ سَلَّمْنَا لِلهِ أَمْرَهُ

فَوَ اللهِ لَنْ يُصَابَ الْمُسْلِمُونَ بِمِثْلِكَ أَبَداً

كُنْتَ لِلْمُؤْمِنِينَ كَهْفاً وَ حِصْناً

وَ عَلَى الْكَافِرِينَ غِلْظَةً وَ غَيْظاً

فَأَلْحَقَكَ اللهُ بِنَبِيِّهِ

وَ لَا حَرَمَنَا أَجْرَكَ

وَ لَا أَضَلَّنَا بَعْدَكَ

وَ سَكَتَ الْقَوْمُ حَتَّى انْقَضَى كَلَامُهُ

وَ بَكَى وَ أَبْكَى أَصْحَابُ رَسُولِ اللهِ (ص)

ثُمَّ طَلَبُوهُ

فَلَمْ يُصَادِفُوهُ.

پنج شنبه 12 تير 1393برچسب:الحضرات الخمس الكلية, :: :: نويسنده : علی

... الحضرات الخمس الكلية،
و هي عالم المعاني و الأعيان الثابتة،
و عالم الأرواح،
و عالم المثال،
و عالم الشهادة،
و عالم الإنسان الكامل الجامع بين العوالم. ...



آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 827
بازدید دیروز : 120
بازدید هفته : 827
بازدید ماه : 13080
بازدید کل : 207123
تعداد مطالب : 2000
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1

Alternative content