یادگارِعُمر
درباره وبلاگ


حافظ سخن بگوی که بر صفحۀ جهان ------- این نقش ماند از قلمت یادگارِ عُمر ---------- خوش آمدید --- علی
نويسندگان

حیدر حلی.
ابن داود حلی حسینی.
شاعر اهل بیت پیغمبر در کشور عراق، دانشمندی سخنور بود. مولد و وفات وی در حله و مدفن او در نجف است. در کودکی پدر را از دست داد و در دامان عمّ خود مهدی بن داود پرورش یافت.
دیوان شعر او بنام «الدر الیتیم» منتشر شده است و نیز کتابی دارد بنام العقد المفصل فی قبیلة المجد المؤثل و این مشتمل است بردو جزء و بچاپ رسیده است.
مشهورترین اشعار او اشعارحولیات است که در مرثیۀ حضرت ابوعبدالله حسین بن علی (ع) سروده است.

حَيْدَر الحِلّي
(1246 - 1304 ه.ق. 1831 - 1886 م.)
حيدر بن سليمان بن داود الحلي الحسيني :
شاعر أهل البيت في العراق.
مولده و وفاته في الحلة، و دفن في النجف.
مات أبوه و هو طفل فنشأ في حجر عمّه مهدي بن داود.
شعره حسن، ترفع به عن المدح و الاستجداء،
و كان موصوفا بالسخاء.
له ديوان سماه «الدر اليتيم - ط»
و كتاب «العقد المفصل في قبيلة المجد المؤثل - ط» جزءان،
و «الأشجان في مراثي خير إنسان - خ»
و «دمية القصر في شعراء العصر - خ»
و أشهر شعره حولياته في رثاء الحسين.

شنبه 14 تير 1393برچسب:, :: :: نويسنده : علی

 البَيْضاوي
(... - 685 ه.ق. ... - 1286 م.)
عبد الله بن عمر بن محمد بن علي الشيرازي،
أبو سعيد،
أو أبو الخير،
ناصر الدين البيضاوي :
قاض،
مفسر،
علّامة.
ولد في المدينة البيضاء (بفارس - قرب شيراز)
و ولي قضاء شيراز مدة.
و صرف عن القضاء،
فرحل إلى تبريز فتوفي فيها.
من تصانيفه
«أنوار التنزيل و أسرار التأويل - ط» يعرف بتفسير البيضاوي،
و «طوالع الأنوار - ط» في التوحيد،
و «منهاج الوصول إلى علم الأصول - ط»
و «لب اللباب في علم الإعراب - خ»
و «نظام التواريخ - خ» كتبه باللغة الفارسية،
و رسالة في موضوعات العلوم و تعاريفها - خ»
و «الغاية القصوى في دراية الفتوى - خ» في فقه الشافعية.

زَجّاجی
عبدالرحمان بن اسحاق، مکنی به ابوالقاسم، صاحب «الجمل»، منسوب است بسوی شیخ خود که ابواسحاق زجاج است.
عبدالرحمان بن اسحاق نحوی، صاحب «جمل»، اهل بغداد و مقیم دمشق بود. از محمد بن عباس یزیدی و ابن درید و ابن انباری روایت دارد. وی را به استاد او ابواسحاق زَجّاج منسوب دارند و زَجّاجی گویند.
سمعانی آرد :
ابوالقاسم عبدالرحمان بن اسحاق زجاجی نحوی، از شاگردان ابواسحاق زجّاج بود، ادبیات و نحو از او فراگرفت و بملازمت او درآمد تا آنجا که بدو منسوب و معروف گردید. وی اهل بغداد بود و در دمشق اقامت داشت.
از محمد بن عباس ترمدی و علی بن سلیمان اخفش و ابوبکر بن درید و ابوعبدالله نفطویه و ابوبکر بن انباری نقل حدیث کند.
احمد بن محمد بن سلامۀ دمشقی و ابومحمد بن ابی نصر دمشقی و دیگران از او روایت دارند.
زِرِکليّ آرد :
عبدالرحمان بن اسحاق نهاوندی (متوفی ٣٣٧ ه.ق، ٩٤٩ م.)، استاد عربیّت در روزگار خود بود. در نهاوند متولد گردید، در بغداد تربیت یافت و بزرگ شد، و در طبریۀ شام بدرود گفت.
او راست :
«الجمل الکبری» و «الایضاح الکافی» در نحو، «الزاهر» در لغت و نیز «شرح الف و لام مازنی»، «شرح خطبۀ ادب الکاتب»، «المخترع » و «امالی».

الزَّجَّاجي
(... - 337 ه.ق. ... - 949 م.)
عبد الرحمن بن إسحاق النهاوندي الزجاجي،
أبو القاسم :
شيخ العربية في عصره.
ولد في نهاوند،
و نشأ في بغداد،
و سكن دمشق
و توفي في طبرية (من بلاد الشام)
نسبته إلى أبي إسحاق الزجّاج.
له كتاب
«الجمل الكبرى - ط»
و «الإيضاح في علل النحو - ط»
و «الزاهر - خ» في اللغة،
و «شرح الألف و اللام للمازني - خ»  ذكره ناشر الإيضاح،
و «شرح خطبة أدب الكاتب - خ» رسالة في خزانة المنوني بمكناس،
و «المخترع» في القوافي،
و «الأمالي - ط»،
و «اللامات - ط»
و «المجالس» طبع باسم «مجالس العلماء»
و «الإبدال و المعاقبة و النظائر - ط»
و في كتاب «خلال جزولة» ذكر مؤلف للزجاجي في النحو،
أوله «باب اشتغال الفعل عن المفعول بضميره»
كتب سنة 432 ه.ق.،
بخط أندلسي،
و عليه قراءة سنة 490 و هو في 192 صفحة،
في خزانة الحسين بن محمد الإصريفي،
ببلدته «إصريف» بالسوس‏.

شنبه 14 تير 1393برچسب:, :: :: نويسنده : علی

العزیز

العزیز علی أربعة أوجُه :
- الغالبُ القاهر
- الجليلُ الشّریف
- القويّ
- بمعنی الشّيءِ القليلِ الوجودِ المنقطعِ النّظیر

شنبه 14 تير 1393برچسب:, :: :: نويسنده : علی

بَیضاوی
قاضی ناصرالدین عبدالله بن امام الدین عمر بن فخرالدین محمد بن صدرالدین علی الشافعی البیضاوی مکنی به ابوسعید.
از مردم بیضای فارس و صاحب تفسیر معروف موسوم به «انوارالتنزیل و اسرارالتأویل» و مشهور به تفسیر بیضاوی است و پس از تفسیر «کشّاف» هیچیک از تفاسیر مانند آن مورد توجه واقع نگشته است و نزدیک پنجاه حاشیه و تعلیقه بر آن نوشته اند.
و دیگر کتابی در تاریخ بفارسی تصنیف کرده موسوم به «نظام التواریخ» از آغاز جهان تا غلبۀ مغول بطور اختصار.
دیگر از کتب او «منهاج» است در اصول و شرح آن و شرح مختصر ابن حاجب در اصول، شرح منتخب امام فخر رازی و شرح مطالع در منطق، ایضاح در اصول دین و غایة القصوی در فقه و طوالع در کلام و شرح کافیۀ ابن حاجب و شرح مصابیح بغوی و شرح فصول خواجه نصیرالدین طوسی و منتهی المنی فی شرح اسماء الله الحسنی.
بیضاوی در علوم معقول و منقول هر دو بارِع بود و از معاصرانِ اباقاخان و ارغون خان بوده است.
گویند بیضاوی چون از منصب قضاء شیراز معزول گردید برای اعادۀ آن منصب به تبریز رفت اما با آنکه مورد توجه اولیای دولت و علمای آنجا شد به مقصود خود نائل نگردید و بدانجا درگذشت و گفته اند منصب قضا بار دیگر به او داده شد اما او بنصیحت یکی از مشایخ صوفیه بنام محمد کتختائی از قبول آن امتناع ورزید.
در تاریخ وفات او اختلاف عجیبی است بعضی در٦٨٥ ه.ق. و بعضی در٦٩١ ه.ق. و روضات از کشکول شیخ بهایی و حبیب السیر از یافعی ٦٩٢ ه.ق. را نیز روایت کرده اند و «ریو» در فهرست عربی از دو مأخذ دیگر سال ٧١٦ ه.ق. را نیز روایت، و این قول را گویا اختیار نموده است و از حمدالله مستوفی نیز نقل میکند که بعد از سنۀ ٧١٠ ه.ق. وفات نموده است. شیرازنامه وفات او را در سنۀ ٧٠٨ ه.ق. نوشته است.
مدفن وی در چرنداب تبریز میباشد.

شنبه 14 تير 1393برچسب:راغب إصفهاني, :: :: نويسنده : علی

الرّاغب الإصفهانيّ.
راغِبِ اصفهانی (ره).
ابوالقاسم حسین بن محمد بن مفضل بن محمد معروف به راغب اصفهانی، از استادان لغت و عربی و حدیث و شعر و نویسندگی و اخلاق و حکمت و کلام میباشد که امام فخر رازی در «اساس التقدیس» او را با غزالی برابر دانسته و یکی از ائمۀ اهل سنت شمرده است و مطلب اخیر خیلی مهم است زیرا که او به زعم برخی شیعه و معتزلی بوده است.
تاریخ مرگ وی بنا بنوشتۀ فرهنگ نویسان ٥٠٢ ه.ق. است ولی صاحب هدایة العارفین ٥٠٠ نوشته است.
راغب را مؤلفات مهمی است از آنجمله است :
«مفردات ألفاظ القرآن» و نیز
١- تفسیر قرآن کریم که موفق بتکمیل آن نشده است، و بیضاوی در تفسیر خود از آن استفاده کرده است
٢- تفصیل النشأتین و تحصیل السعادتین
٣- الذریعة الی مکارم الشریعة، در تصوف
٤- محاضرات الادباء و محاورات الشعراء و البلغاء

شنبه 14 تير 1393برچسب:, :: :: نويسنده : علی

تَــفــریــج.
(ع مص)
- اندوه وابردن.
بردن و دور کردن اندوه.
از دشواری و غم بیرون آوردن.
دور کردن خداوند غم را از کسی.

-
گشادن.
گشایش دادن.
گشادن و وسیع ساختن چیزی را.
-
پیر شدن.

شنبه 14 تير 1393برچسب:, :: :: نويسنده : علی

يَا مَنْ يُنَادَى مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ

فَـجّ.
(ع مص)
- بلند کردن زه کمان را.
-
گشاده نمودن هر دو پای خود را.

(اِ)
راه گشاده میان دو کوه.
ج، فجاج
و آن از شعب گشاده تر باشد.
ج، فجاج، اَفِجّة.

***

وَ جَعَلْنا فِي الْأَرْضِ

رَواسِيَ

أَنْ تَميدَ بِهِمْ

وَ

جَعَلْنا فيها

«فِجاجاً» سُبُلاً

لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ

***

وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ

يَأْتُوكَ رِجالاً

وَ عَلى‏ كُلِّ ضامِرٍ

يَأْتينَ مِنْ كُلِّ «فَجٍّ» عَميقٍ

***

لِتَسْلُكُوا مِنْها سُبُلاً «فِجاجاً»

جمعه 13 تير 1393برچسب:, :: :: نويسنده : علی

در بیانِ آنكه،
الله گفتنِ نیازمند،
عینِ لبّیك گفتنِ حقّ است

**************

آن یكی الله میگفتی شبی
تا كه شیرین گردد از ذكرش لبی

گفت شیطانش : خمش ای سخت رو
چند گوئی آخر، ای بسیار گو

این همه الله گفتی از عُتو
خود یکی الله را لبّیك كو ؟

میــنیاید یك جواب از پیشِ تخت
چند الله میزنی با رویِ سخت ؟

او شكسته دل شد و بنهاد سَر
دید در خواب او خِضر را در خَضر

گفت : هین از ذكر چون وامانده ای ؟
چون پشیمانی از آن كش خوانده ای ؟

گفت : لبّیكم نمیـآید جواب
زآن همی ترسم كه باشم ردِّ باب

گفت او را که : خدا گفت این به من
که : برو با او بگو : ای مُمتَحَن

نی که آن اللهِ تو لبّیكِ ما ست ؟
آن نیاز و سوز و دردت پیكِ ما ست ؟

نی تو را در کار، من آورده ام ؟
نی که من مشغولِ ذکرت کرده ام ؟

حیله ها و چاره جوئیـهایِ تو
جذبِ ما بود و، گشاد آن پای تو

ترس و عشقِ تو كمندِ لطف ما ست
زیرِ هر "یا ربِّ" تو، لبّیكها ست

جانِ جاهل، زین دُعا، جز، دور نیست
زآنكه یا ربّ گفتنش دستور نیست

بر دهان و بر دلش قفل ست و بند
تا ننالد با خدا وقتِ گزند

داد مر فرعون را صد مُلك و مال
تا بكرد او دَعويِ عِزّ و جلال

در همه عمرش ندید او دردِ سر
تا ننالد سوی حقّ، آن بد گهر

داد او را جمله مُلكِ این جهان
حقّ ندادش درد و رنج و اَندُهان

درد آمد بهتر از مُلكِ جهان
تا بخوانی تو خدا را در نهان

زآنکه درد و رنج و بارِ اَندهان
شد نصیبِ دوستانش در جهان

خواندنِ بی درد، از افسردگی ست
خواندنِ با درد، از دل بُردگی ست

آن كشیدن زیر لب آواز را
یاد كردن مبدأ و آغاز را

آن شده آواز صافی و حزین
کای خدا، ای مُستَغاث و، ای مُعین

نالۀ سگ، در رَهَش بی جذبه نیست
زآنكه هر راغب، اسیرِ رهزنی ست

چون سگِ كهفی، كه از مُردار رَست
بر سَرِ خوانِ شهنشاهان نشست

تا قیامت میخورد او پیشِ غار
عارفانه، آبِ رحمت، بی تَغار

ای بسا سگ پوست، كاو را نام نیست
لیك اندر پرده، بی آن جام نیست

جان بده از بهرِ آن جام، ای پسر
بی جهاد و صبر، كی باشد ظفر ؟

صبر كردن بهرِ این، نَبوَد حَرَج
صبر كن، كالصّبرُ مِفتاحُ الفَرَج

زین كمین، بی صبر و حَزمی كس نجَست
حَزم را خود، صبر باشد پا و دست

صبر كن از خورد، كاین زهرین گیا ست
حَزم كردن، زور و نورِ انبیا ست

كاه باشد، كاو به هر بادی جَهَد
كوه، كی مر باد را وزنی نهد ؟

هر طرف، غولی همی خواند تو را
كای برادر، راه خواهی ؟ هین بیا

رهنمایم، همرهت باشم، رفیق
من قَلاووزم در این راهِ دقیق

نی قلاووز ست و، نی ره داند او
یوسفا، كم رو، سوی این گرگ خُو

حَزم این باشد كه نفریبد تو را،
چرب و نوشِ دانه های این سَرا

كه نه چربِش دارد و، نی نوش او
سِحر خواند، میـدَمَد در گوش او ...

************

مثنوی معنوی
دفتر سوم

جمعه 13 تير 1393برچسب:لَمْ يَنْتَهِ, :: :: نويسنده : علی

در سورۀ اقرأ

«لَمْ يَنْتَهِ»

مضارع

مجزوم بلم

و علامة جزمه حذف حرف العلة

********

«ينته»

فعل

مضارع

مجزوم بلم

و علامة جزمه حذف حرف العلة

********

«لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ»

حذفت الياء للجزم

********

«ينته» :

إعلال بالحذف لمناسبة الجزم،

أصله «ينتهي»

***

انتهاء.
(ن ه ي)

بازایستادن از کار و جز آن.
بازایستادن از چیزی.
واایستادن.
دست برداشتن.



آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 824
بازدید دیروز : 120
بازدید هفته : 824
بازدید ماه : 13077
بازدید کل : 207120
تعداد مطالب : 2000
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1

Alternative content