یادگارِعُمر آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان شنبه 21 تير 1393برچسب:, :: :: نويسنده : علی
روستایی، گاو در آخُر ببست روستایی، شد در آخُر سوی گاو دست میـــمالید بر اعضای شیر گفت شیر : ار روشنی افزون بُدی؛ این چنین گستاخ زآن میــخاردم؛ حقّ، همی گوید كه : ای مغرورِ كور كه لَو أَنزَلنا كِتاباً لِلجَبَل از من، ار كوهِ اُحُد، واقف بُدی از پدر وز مادر این بشنیده ای گر تو «بی تقلید» از آن واقف شوی *** مثنوی شنبه 21 تير 1393برچسب:, :: :: نويسنده : علی
تمثیلِ حریص بر دنیا، به موری ******* مور بر دانه از آن لرزان شود میـــكِشد یک دانه را با حرص و بیم صاحبِ خرمن همی گوید كه : هی تو ز خرمنهای ما آن دیده ای ای به صورت ذرّه، كیوان را ببین تو، نِـئی این جسم، بل آن دیده ای آدمی دید ست و باقی لحم و پوست كوه را غرقه كُنَد یك خُم زِ نَم چون به دریا راه شد از جانِ خُم زین سبب "قُلْ" گفتۀ دریا بوَد گفتۀ او جمله دُرِّ بحرِ بود دادِ دریا چون ز خمِّ ما بود چشمِ حس افسرد بر نقشِ قمر این دوئی، اوصافِ دیدۀ اَحوَل ست هین گذر از نقشِ خُم، در خُم نگر پاک از آغاز و آخِر آن عِذاب این چنین خُم را تو دریا دان یقین گشته دریائی دوئی در عینِ وصل بلکه وحدت گشته او را در وصال بعد از آن گوید : حقّم، منصوروار تا چنین سِرّ در جهان ظاهر شود تا فزاید در جهاد و کوشش او اهلِ دل همچونکه جو در وی روان هی، ز چه معلوم گردد این ؟ ز بَعث شرطِ روزِ بعث، اوّل، مُردن ست جمله عالَم زین غلط كردند راه از كجا جوئیم علم ؟ از تَركِ علم از كجا جوئیم هست ؟ از تركِ هست هم تو تانی كرد، یا نِعمَ المُعین دیده ای كاو از عدم آمد پدید این جهانِ مُنتظم مَحشَر بود ز آن نماید آن حقایق ناتمام نعمتِ جنّاتِ خوش بر دوزخی در دهانش تلخ گردد شهدِ خُلد مر شما را نیز در سوداگری كی نظاره، اهلِ بِخریدن بوَد ؟ پُرس پُرسان، كاین به چند و آن به چند ؟ از ملولی كالِه میخواهد ز تو كاله را صد بار دید و باز داد كو قدوم و كرّ و فرِّ مشتری ؟ چونكه در ملكش نباشد حَبّه ای در تجارت نیستـش سرمایه ای مایه در بازارِ این دنیا زر ست هر كه او بی مایه در بازار رفت هی كجا بودی برادر ؟، هیچ جا مشتری شو تا بجنبد دستِ من مشتری گر چه كه سُست و بارِد ست باز پرّان كن، حَمامِ روح گیر خدمتی میكُن برای كردگار *** مثنوی پنج شنبه 19 تير 1393برچسب:, :: :: نويسنده : علی
... آنچنان كه عور اندر آب جَست میـكُند زنبور، بر بالا طواف آب؛ «ذِكرِ حقّ» و، زنبور این زمان زین فلان و آن فلان بگذر همی دم بخور در آبِ ذكر و صبر كُن بعد از آن، تو، طبعِ آن آبِ صَفا آنــچنان کز آب، آن زنبورِ شَرّ بعد از آن خواهی تو دور از آب باش پس كسانی كز جهان بگذشته اند در «صفاتِ حقّ»، صفاتِ جمله شان بی نشان از خویش و با آن دلنشین مُرده از خود پیشِ آن شه زنده دَم *** مثنوی معنوی چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:پیل، اندر خانه ای تاریك بود, :: :: نويسنده : علی
پیل، اندر خانه ای تاریك بود از برای دیدنش مَردُم بَسی دیدنش با چشم، چون ممكن نبود آن یكی را كَفّ، به خرطوم اوفتاد آن یكی را دست بر گوشش رسید آن یكی را كَفّ، چو بر پایش بِسود آن یكی بر پشت او بنهاد دست همچنین هر یك به جزوی كو رَسید از نظرگه گفتشان شد مختلف در كَفِّ هر كس، اگر شمعی بُدی «چشمِ حسّ» همچون كَفِّ دست ست و بس «چشمِ دریا» دیگر ست و كف دگر جنبش كفــها، ز دریا، روز و شب ما چو كشتیـــها به هم بَر میـــزنیم ای تو در «كشتیِ تن» رفته به خواب آب را آبی ست كاو میـــرانَدَش موسی و عیسی كجا بُد ؟ كآفتاب آدم و حوّا كجا بود آن زمان ؟ این سخن هم ناقص ست و اَبتَر ست گر بگوید، زآن، بلغزد پایِ تو ور بگوید در مثالِ صورتی بسته پائی، چون گیا، اندر زمین لیك پایت نیست تا نَقلی كُنی چون كَنی پا را ؟، حیاتت زین گِل ست چون حیات از حقّ بگیری، ای رَوی فارغ و مُستَغنی از گِل سوی دِل شیرخواره چون ز دایه بگسلد بستۀ شیرِ زمینی چون حُبوب حرفِ حكمت خور، كه شد نورِ سَتیر تا پذیرا گردی ای جان نور را چون ستاره سیر بر گردون كُنی آنچنان كز نیست، در هست آمدی راههای آمدن یادت نماند هوش را بگذار، آنگه هوش دار نی نگویم، زانكه، تو خامی هنوز این جهان، همچون درخت است ای كِرام سخت گیرد خامها مر شاخ را چون بپخت و گشت شیرین لب گزان چون از آن اقبال، شیرین شد دهان سختـــگیری و تعصّب، خامی ست چیزِ دیگر ماند، امّا گفتنش نی، تو گوئی، هم به گوشِ خویشتن همچو آن وقتی كه خواب اندر رَوی بشنوی از خویش و، پنداری فُلان تو، یكی تو، نیستی، ای خوش رفیق آن توئی زَفت ست كآن نُهصد تو ست خود چه جای حدِّ بیداری و خواب ؟ دَم مَزَن تا بشنوی زآن مَه لِقا : دم مزن تا بشنوی اسرارِ حال دَم مَزَن تا بشنوی زآن دَم زَنان دم مزن تا بشنوی زآن آفتاب دم مزن تا دم زند بَهرِ تو روح *** مثنوی معنوی چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:چار كس را، داد مَردی، یك دِرَم, :: :: نويسنده : علی
چار كس را، داد مَردی، یك دِرَم فارس و تُرک و رومی و عَرَب فارسی گفتا : از این چون وارَهیم آن عرب گفتا : مَعاذَ الله ! لا آن یكی، کز تُرك بُد گفت : ای بَنُم آنكه رومی بود گفت : این قیل را در تَنازُع، آن نفر، جنگی شدند مُشت بر هم میــزدند از ابلهی صاحِبِ سِرّی، عزیزی صد زبان پس بگفتی او كه : من زین یك درم چونكه بسپارید دل را بی دَغَل یك درمتان، میشود چار، المُراد گفتِ هر یكتان، دهد جنگ و فِراق پس، شما خاموش باشید اَنصِتوا گر سخنتان میــنماید یك نَمَط ور، سخنتان، در توافق، مَوثَقَه ست گرمیِ عاریتی ندهد اثر سركه را گر گرم كردی، ز آتش آن زانكه، آن گرمیِ آن دهلیزی ست ور بود یخـــبَسته دوشاب، ای پسر پس ریای شیخ به ز اخلاصِ ما از حدیثِ شیخ، جمعیّت رسد چون سلیمان كز سوی حضرت بتاخت در زمان عدلَش، آهو با پلنگ شد كبوتر، ایمِن از چنگالِ باز او، میانجی شد، میانِ دشمنان تو چو موری، بهرِ دانه میــدوی دانه جو را، دانه اش، دامی شود مرغِ جانها را در این آخر زمان هم سلیمان هست اندر دورِ ما قولِ «إِنْ مِنْ أُمَّةٍ» را یاد گیر گفت : خود خالی نبودست امّتی مرغِ جانها را چنان یكدل كند مُشفقان گَردند همچون والِده نفسِ واحد، از رسولِ حقّ شدند اتّحادی خالی از شرک و دوئی *** مثنوی معنوی چهار شنبه 18 تير 1393برچسب: چینیان گفتند ما نقّاشــتَر, :: :: نويسنده : علی
چینیان گفتند : ما نقّاشــتَر گفت سلطان : امتحان خواهم در این چینیان گفتند : خدمتها کنیم اهل چین و روم در بحث آمدند چینیان گفتند : یك خانه به ما بود دو خانه، مقابل، دَر به دَر چینیان صد رنگ از شَه خواستند هر صَباحی، از خزینه رنگها رومیان گفتند : نه نقش و نه رنگ در، فرو بستند و صیقل میزدند از دو صد رنگی به بی رنگی رهی ست هر چه اندر ابر ضَوء بینی و تاب چینیان چون از عمل فارغ شدند شه، در آمد، دید آنــجا نقشــها بعد از آن، آمد به سوی رومیان عكسِ آن تصویر و آن كردارها هر چه، آنـــجا بود، اینـــجا بِــه نمود رومیان؛ آن صوفیانند ای پدر لیك، صیقل كرده اند آن سینه ها سینه ها، صیقل زده در ذِکر و فِکر آن صفای آینه؛ وصفِ دل ست صورتِ بی صورتِ بی حَدِّ غیب گر چه، این صورت نگنجد در فلك ز آن كه، محدود ست و معدود ست آن عقل اینــجا ساكت آمد یا مُضِلّ عكسِ هر نقشی نتابد تا ابد تا ابد، نو نو، صُوَر كآید بر او «اهلِ صیقل»، رَسته اند از بوی و رنگ نقش و قِشرِ «علم» را بگذاشتند رفت فكر و روشنایی یافتند «مرگ»؛ کز وی، جمله، اندر وحشتـــند كس نیابد بر دلِ ایشان ظَفَر گر چه، «نَحو» و «فقه» را بگذاشتند تا نقوشِ هشت جنّت تافته ست برترند از عرش و كرسی و خَلا صد نشان دارند و محوِ مطلقـــند *** مثنوی معنوی چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:, :: :: نويسنده : علی
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِيهِ مَيْمُونٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ الصّادق (ع) أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (ع) كَانَ إِذَا أَرَادَ الْقِتَالَ قَالَ هَذِهِ الدَّعَوَاتِ : اللَّهُمَّ إِنَّكَ أَعْلَمْتَ سَبِيلًا مِنْ سُبُلِكَ جَعَلْتَ فِيهِ رِضَاكَ وَ نَدَبْتَ إِلَيْهِ أَوْلِيَاءَكَ وَ جَعَلْتَهُ أَشْرَفَ سُبُلِكَ عِنْدَكَ ثَوَاباً وَ أَكْرَمَهَا لَدَيْكَ مَآباً وَ أَحَبَّهَا إِلَيْكَ مَسْلَكاً ثُمَّ اشْتَرَيْتَ فِيهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْكَ حَقّاً فَاجْعَلْنِي مِمَّنْ اشْتَرَى فِيهِ مِنْكَ نَفْسَهُ ثُمَّ وَفَى لَكَ بِبَيْعِهِ الَّذِي بَايَعَكَ عَلَيْهِ غَيْرَ نَاكِثٍ وَ لَا نَاقِضٍ عَهْداً وَ لَا مُبَدِّلًا تَبْدِيلًا بَلِ اسْتِيجَاباً لِمَحَبَّتِكَ وَ تَقَرُّباً بِهِ إِلَيْكَ فَاجْعَلْهُ خَاتِمَةَ عَمَلِي وَ صَيِّرْ فِيهِ فَنَاءَ عُمُرِي وَ ارْزُقْنِي فِيهِ لَكَ وَ بِهِ مَشْهَداً تُوجِبُ لِي بِهِ مِنْكَ الرِّضَا وَ تَحُطُّ بِهِ عَنِّي الْخَطَايَا وَ تَجْعَلُنِي فِي الْأَحْيَاءِ الْمَرْزُوقِينَ بِأَيْدِي الْعُدَاةِ وَ الْعُصَاةِ تَحْتَ لِوَاءِ الْحَقِّ وَ رَايَةِ الْهُدَى مَاضِياً عَلَى نُصْرَتِهِمْ قُدُماً غَيْرَ مُوَلٍّ دُبُراً وَ لَا مُحْدِثٍ شَكّاً اللَّهُمَّ وَ أَعُوذُ بِكَ عِنْدَ ذَلِكَ مِنَ الْجُبْنِ عِنْدَ مَوَارِدِ الْأَهْوَالِ وَ مِنَ الضَّعْفِ عِنْدَ مُسَاوَرَةِ الْأَبْطَالِ وَ مِنَ الذَّنْبِ الْمُحْبِطِ لِلْأَعْمَالِ فَأَحْجُمَ مَنْ شَكَّ أَوْ مَضَى بِغَيْرِ يَقِينٍ فَيَكُونَ سَعْيِي فِي تَبَابٍ وَ عَمَلِي غَيْرَ مَقْبُولٍ چهار شنبه 18 تير 1393برچسب:سَنَسِمُهُ, :: :: نويسنده : علی
در سورۀ القلم " سَنَسِمُهُ عَلَى الخُرطُومِ " نسم : سه شنبه 17 تير 1393برچسب:آفَةُ الْأَلْبَابِ, :: :: نويسنده : علی
... وَ اعْلَمْ أَنَّ الْإِعْجَابَ ضِدُّ الصَّوَابِ وَ آفَةُ الْأَلْبَابِ ... سه شنبه 17 تير 1393برچسب:, :: :: نويسنده : علی
... عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللهِ الصّادق (ع) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللهِ (ص) " آفَةُ الْحَسَبِ الِافْتِخَارُ وَ الْعُجْبُ " پيوندها |
|||
![]() |