یادگارِعُمر
درباره وبلاگ


حافظ سخن بگوی که بر صفحۀ جهان ------- این نقش ماند از قلمت یادگارِ عُمر ---------- خوش آمدید --- علی
نويسندگان
دو شنبه 30 تير 1393برچسب:, :: :: نويسنده : علی

س ن ح

سُنوح
(ع اِمص)
- ظاهر شدن شکار آهو از سوی دست چپ.
- پیدا و هویدا شدن
سنح لی رأی :
پیدا و هویدا شد مرا تدبیری.

ظهور.
-
بمجاز، به معنی پیدا شدن حادثه.
-
سخن بربسته گفتن.
سنح بکذا :
سخن بربسته گفت.
-
برگردانیدن از رأی
سنح فلاناً رأیه :
برگردانیدن او را از آن رأی.

-
سنح به و علیه :
در گناه انداخت او را و بدی رسانید.
-
سنح العشر لی :
آسان شد مرا.

سانِح
(ع ص، اِ)
صیدی که از جانب دست چپ بطرف دست راستِ تیرانداز درآید و این طور صید را مبارک دانند و «بارِح» را که ضد این است شوم گویند.
العرب تتیمن بالسانح و تتشأم بالبارح و منه مثل "من لی بالسانح بعد البارح"; ای بالمبارک بعد الشوم.
-
چیزی که ظاهر شود کسی را.
-
هر چیز که ظاهر شود کسی را از خیر و شر.
ج، سوانِح.

سانِحَة
(ع ص، اِ)
- مؤنث سانح. رجوع به سانح شود.
- هر چیز ناپسند و موحش.

مُسانَحَة
(ع مص)
از جانب چپ صیاد درآمدن صید.
سِناح.
سُنوح.
و رجوع به سناح و سنوح شود.

سَنیح
(ع ص، اِ)
صید که از جانب چپ صیاد برآید.
-
مروارید یا رشتۀ آن پیش از آنکه مروارید در آن کشیده باشند.
-
پیرایه.

تَسَنُّح
(ع مص)
- بازکاویدن از چیزی.
استفحاص چیزی.
- گردیدن در چیزی.
-
پشت کردن بباد یا خود را پوشانیدن از آن.

سَنح
(ع مص)
- سخن سربسته گفتن.
- برگردانیدن کسی را از آن رأی.
-
آسان شدن شعر کسی.
به آسانی آمدن شعر.
-
در گناه انداختن کسی را.
-
رسانیدن.
-
از جانب چپ درآمدن.
ضد بَرح.

سُنح
(ع اِ)
- یُمن.
برکت.
- میانۀ راه.

سُنح
(ع مص)
پیدا و هویدا شدن تدبیری.

 

یک شنبه 29 تير 1393برچسب:, :: :: نويسنده : علی

علی بن ابی طالب بن عبدمناف بن عبدالمطلب بن هاشم بن نضر بن کنان بن خزیمة بن مدرک بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان هاشمی قرشی علیه السلام، مکنی به ابوالحسن، ابوتراب (بوتراب) و ابوالهیجاء (بوالهیجاء)، و ملقب به مرتضی، أسدالله، حیدر، حیدر کرّار، شاه مردان، شاه ولایت، امیرالمؤمنین (مسلمانان شيعي مذهب به تنها کسي که لقب اميرالموٌمنين ميدهند حضرت علي بن ابي طالب ع است.) و مولای متقیان.

وی پسرعمّ و داماد پیغمبر اکرم و از عشرۀ مبشّره و خلیفۀ چهارم مسلمانان و امام اول نزد مسلمانان شیعی مذهب است. او نخستین کس از بین مردان بود که اسلام آورد. و مادرش فاطمة بنت اسد بن هاشم بن عبدمناف است. سی سال پس از عام الفیل در کعبه متولد شد و به هنگام تولدش پیغمبراکرم سی ساله بود، و روز تولد او در روایت شیعیان سیزدهم رجب است.

ابتدا مادرش وی را «حیدرة» که بمعنای شیر است نام نهاد اما پیغمبر اسلام او را «علی» نامید و ابوتراب کنیه داد.

وی مردی شجاع و خطیب و بلیغ و عالم بود و از کودکی در خانۀ پیغمبر (ص) میزیست و در غالب غزوات حضرت رسول شرکت داشت و رایت مسلمانان را حمل میکرد. از جملۀ این غزوات غزوۀ حنین است که عباس وی را ملقب به ذوالبرقة کرد.

آنگاه که پیغمبر اکرم (ص) مسلمانان مهاجر و انصار را به برادری و دوستی فرمان داد، خود آن حضرت، علی بن ابی طالب (ع) را به برادری برگزید و آنگاه دختر خویش فاطمه (ع) را به تزویج او درآورد.

به عقیدۀ شیعیان، پیغمبر اسلام در سال حَجّةُ الوداع در روز هیجدهم ذی حجه در محلی بنام «غدیرخم» علی بن ابی طالب را به جانشینی خود برگزید و فرمود «مَن کنت مولاه، فهذا علی مولاه». اما پس از رحلت پیغمبر، مسلمانان در مسألۀ جانشینی اختلاف کردند و ابوبکر را به خلافت برگزیدند و پس از او عمر سپس عثمان به خلافت رسید تا اینکه پس از قتل عثمان مسلمانان در بیست و پنجم ذی حجۀ سال ٣٥ ه.ق. با علی علیه السلام بیعت کردند. و بسبب مخالفت و عناد برخی از کسان با علی (ع) در دوران خلافت وی جنگهایی بدین شرح روی داد :

جنگ جمل : نخستین کسی که با امیرالمؤمنین علی (ع) بیعت کرد طلحه و پس از او زبیر بود اما به علت اینکه آنها متوقع حکومت بصره و حکومت کوفه بودند و امام این توقع آنها را برنیاورد شروع به مخالفت با وی کردند. و ازسوی دیگر ام المؤمنین عائشه دختر ابوبکر و زوجۀ پیغمبر اکرم که از دیرباز اختلافاتی با امیرالمؤمنین داشت به صف مخالفان پیوست و همگی این مخالفان که پیشوای آنها مروان بن حکم بود به بهانۀ خونخواهی عثمان به جنگ با علی بن ابی طالب برخاستند و در سال ٣٦ ه.ق. بصره را به پیشوایی عائشه فتح کردند و در جنگی که بین آنها و سپاه امیرالمؤمنین رخ داد طلحه و زبیر مقتول و عائشه اسیر گردید و درنتیجه علی بن ابی طالب برتمام بلاد اسلام (بجز شام که در دست معاویه بود) مستولی گشت. و این جنگ به «جَمل» مشهور گشت.

جنگ صِفّین : پس از واقعۀ جمل علی بن ابی طالب، معاویه را از حکومت شام عزل کرد اما معاویه زیر بار این عزل نرفت و درنتیجه در سال ٣٧ ه.ق. بین سپاه امیرالمؤمنین و سپاه معاویه جنگی در ناحیۀ «صفّین» که بین عراق و شام در ساحل فرات بود، درگرفت (رجوع به صفین شود) و یکصدوده روز به طول انجامید و به قبول حکمیت ابوموسی اشعری (از جانب علی بن ابی طالب «ع») و عَمرو بن عاص (از جانب معاویه) منجرّ گشت، در این حکمیت عمرو بن عاص نیرنگی بکار برد و امیرالمؤمنین را از خلافت عزل کرد و معاویه را به جایش بنشاند. درنتیجۀ این خدعه میان مسلمانان اختلاف رخ داد و به سه دسته تقسیم شدند : یک دسته که اهل شام بودند بر بیعت خود با معاویه باقی ماندند و دستۀ دیگر که اهل کوفه بودند بر بیعت خود با علی بن ابی طالب (ع) استوار ماندند. اما دسته ای دیگر بودند که عقیده بر عزل هر دو (امیرالمؤمنین علی، و معاویة) داشتند و آنان را «خَوارج» خواندند و آنها در محلی بنام «نهروان» گرد آمدند.

واقعۀ نهروان : در سال ٣٨ ه.ق. علی بن ابی طالب خوارج را به بازگشت به بیعت و دست کشیدن از عقیدۀ خویش مکلف ساخت و چون نپذیرفتند به سرکوبی آنان پرداخت و با وجودی که تعداد بسیاری از آنان راکشت از عقیدۀ خود دست برنداشتند و در بلاد مختلف پراکنده گشتند و سالهای متمادی با خلفا مخالفت میکردند.

پس از فراغت از کار خوارج، امیرالمؤمنین علی (ع) در دارالخلافۀ خویش یعنی کوفه اقامت گزید و برخی از شیعیان وی را به درجۀ الوهیت بالا بردند و علی (ع ) آنان را نصیحت کرد و به ترک این عقیدۀ باطل دستور فرمود.

شهادت : در این مدت سه تن از خوارج به نام برک (یا مبارک) بن عبدالله و عمرو بن بکر و عبدالرحمان بن ملجم مرادی با یکدیگر هم قسم شدند تا به زعم خویش برای رهایی ملل اسلام از اختلافات داخلی، در یک شب امیرالمؤنین علی (ع) و معاویه حاکم شام و عمرو بن عاص حاکم مصر را به قتل رسانند. و ازین سه تن تنها عبدالرحمان بن ملجم مرادی که مأمور کشتن علی (ع) بود به هدف خود رسید و در شب نوزدهم رمضان سال ٤٠ ه.ق. ضربتی با شمشیر بر سر امیرالمؤمنین زد که درنتیجۀ این ضربت دو روز بعد یعنی بیست ویکم رمضان حضرت در سنّ شصت وسه سالگی به شهادت رسید و در کوفه در محلی بنام القری (یا الغَريّ) که امروز به «نجف» مشهور است دفن گردید.

فرزندان : امیرالمؤمنین علی (ع) نخستین بار با فاطمه (ع) دختر پیغمبر اکرم (ص) ازدواج کرد و تا وقتی که او در قید حیات بود همسر دیگری اختیار نکرد. او را مجموعاً بیست وهشت فرزند بود که یازده تن ذکور و هفده تن اناث بودند. و برخی نوشته اند که او را پانزده پسر و هجده دختر بود. اما در بعضی مآخذ از جمله «تجارب السلف» تعداد فرزندان او را چهل وهشت تن نوشته اند که شامل بیست پسر و بیست وهشت دختر میشود. از پسران وی پنج تن نسل و عقب داشتند که نسب تمام علویان روی زمین به این پنج تن میرسد، و آنان عبارتند از : حسن، حسین، محمد بن حنفیة، عمرأطرف و عباس. و سایر پسران وی از همسران مختلف میباشند ونام آنها در کتب مختلف مذکور است.

اما از جمله دختران آن حضرت، زینب و ام کلثوم از فاطمۀ زهراء (ع) هستند که زینب را به عبدالله بن جعفر طیّار و ام کلثوم را به عمربن خطاب به زنی داد و زید بن عمر از اوست. و سایر دختران وی که از همسران مختلف هستند نام آنها در کتابهای گوناگون ذکر شده است.

سخنان : کلمات قصار و خطب آن حضرت که همگی پر از پند و حکمت و اندرزهای عالی میباشند بصورتهای گوناگون نقل شده است که از همه مهمتر مجموعه ای است که شریف رضی (ره) در قرن چهارم هجری قمری گردآوری کرد و آن را «نَهج البلاغه» نامید. این کتاب مشتمل بر سه فصل است : اول در خطبه ها و فرمانـها، دوم در نامه ها و رسائل، سوم در پند و حکمت و مواعظ. ولی در صحت انتساب برخی از قطعات آن شک و تردید است. و نیز اشعاری به وی نسبت میدهند که غالب دانشمندان صحت بیشتر آنها را رد میکنند.

صفات عالیه : علی بن ابی طالب علیه السلام فرزند اولین خانوادۀ هاشمی است که پدر و مادر او دو فرزندان هاشمند و از کودکی در دامان بزرگترین معلم و مربی بشریت یعنی پیغمبر اکرم (ص) رشد و نمو کرد و محبت متقابل این دو عموزاده و ایثار و فداکاری علی (ع) تا آنجا رسید که شب هجرت پیغمبر (ص) علی به آسانی درصدد جانبازی برآمد و با خفتن در بستر پیغمبر جان خود را وقایۀ جان رسول الله قرار داد. حدّت ذهن و قوّت فهم و ادراک علی (ع) تا آنجا بود که در سنّ شش هفت سالگی دعوت رسول خدا را بسیار بیش از آنچه در این سن میتوان تمییز داد دریافت و به رسول الله (ص) و دین جدید او ایمان آورد. شجاعت وی در بدایت عُمر در حجاز چنان ولوله ای انداخت که وقتی عمرو بن عبدود قهرمان نامی عرب را در نبرد تن به تن (در غزوۀ خندق) به خاک انداخت، خواهر عمرو در مقام رثاء بر مرگ برادر، شجاعت قاتل را تنها مایۀ تسلی خود خواند و گفت اگر جز به دست این پهلوان نوجوان کشته شده بودی مادام العمر بر مرگ تو میگریست. قوت جسم و نیروی بازوی علی (ع) از عجایب است و حال آنکه دوست و دشمن و مورخان مسلمان و مسیحی همه بر این امر اتفاق دارند که خوراک امیرالمؤمنین ساده ترین و فقیرانه ترین خوارکی بود که امکان دارد با آن زندگی کرد. وی با همۀ توانائی و نیرومندی و با آن بازوی جنگ آوری که دنیا نظیر آن را کم دیده است، هیچگاه بر دشمن پیش دستی نکرد، مثلاً به فرزندش حسن (ع) توصیه میکرد که هرگز کسی را به مبارزه مطلب، ولی اگر دشمن تو را به جنگ خواند روی مگردان زیرا جنگ طلب متعدّی است و متعدّی مغلوب.

بعد از واقعۀ حکمیت وقتی خوارج نهروان از سپاه او جدا شدند، علی (ع) میـدانست خوارج جنگ با او را تدارک میـبینند، حتی چند تن از سرداران مصلحت دیدند قبل از اینکه آنها دست به کار شوند، امیرالمؤمنین فرمان حمله بدهد. امام فرمود : «در عین حال که اطمینان دارم به زودی دست به تیغ خواهند برد، مادام که آنها شروع به جنگ نکرده اند هرگز شمشیر به روی آنها نخواهم کشید». و از این قبیل شواهدی که دلالت صریح بر شجاعت بی نظیر علی علیه السلام میکند بسیار است. او در عین حال در مروت و جوانمردی نیز کم نظیر بود چنانکه در مواردی سپاهیان وی درصدد انتقام از جنایات دشمن بودند و او فرمود : «هرگز آنها را که پشت به میدان نبرد کرده و گریخته اند و آنها را که زخم خورده اند به قتل نرسانید، پردۀ ناموس دشمنان را ندرید، اموال دشمن را به غنیمت مبرید». پاک دلی وصفای ضمیر و عفو و اغماض امیرالمؤمنین نسبت به دشمنان به حدی بود که به جرأت میتوان گفت - و تمام مورخان مسیحی و مسلمان از شیعی و سنی بر آن اتفاق دارند - که نظیر آن از هیچ سردار جنگی و هیچ قائد و پیشوائی در هیچ زمانی دیده نشده است. شواهد تاریخی بر این خلق و خوی آسمانی و خاصۀ ملکوتی فراوان دیده میشود، چنانکه مورد اتفاق تمام مورخان است که در جنگ جمل بر مرگ طلحه و زبیر گریست. و به محمد بن ابی بکر پسرخواندۀ خود فرمان داد تا خواهرش عایشه را پس از شکست و پراکنده شدن نگهبانان شتر - که بمنزلۀ پرچم بصریان بود - به خانۀ مطمئنی منتقل کند و سه روز بعد علی (ع) به دیدن عایشه رفت و بجای ملامت و ناسزا او را اکرام کرد و دستور داد با منتهای حرمت او را روانۀ مدینه کنند تا در خانۀ خود بماند، و شخصاً موقع حرکت به گرمی با او وداع کرد. شاید در سراسر تاریخ جهان جز از دهان علی بن ابی طالب (ع) کسی نشنیده است که دربارۀ قاتل با قساوت و ناپاک خود سفارش کند «به این مردی که در بند شماست از همان شیری که من مینوشم بنوشانید، اگر جان به در بُردم خود میدانم ، و اگر از ضربت او به سرای دیگر رفتم و خواستید قصاص کنید او را با یک ضربت بکشید. مبادا او را مثله کنید که از رسول خدا (ص) شنیدم که از مثله بپرهیزید ولو نسبت به سگ گزنده».

به هرحال خصوصیات اخلاقی و صفات کم نظیر او به حدی است که درین مختصر نمیتوان شرح داد. و همین خصال باعث شد که بسیاری از فِرَق غُلاة وی را به خدائی بپرستند و هرچند خود علی (ع) این دسته از مردم گمراه را به سختی تنبیه میکرد دست از اعتقاد خویش برنمیداشتند (راجع به غُلاة و فِرَق مختلف و عقاید آنان رجوع به «غُلاة» و «غالیة» شود).

محبوبیت علی علیه السلام نزدتمام مسلمانان بخصوص نزد ایرانیان بی نظیر است. و سبب آن علاوه بر صفاتی که خاص وی است، روشی بود که مطابق قوانین اسلام و تأکیدات پیغمبر اکرم (ص) دربارۀ برابر شمردن عرب و عجم در اسلام پیش گرفته بود، چنانکه مثلاً عبیدالله فرزند خلیفۀ دوم به گمان اینکه هرمزان (حاکم خوزستان که در جنگ با مسلمانان اسیر و پناهنده و سپس مسلمان شده بود) در کشتن پدرش دست داشته بیدرنگ و بدون رسیدگی و حکم حاکم او را کشت، و علی (ع) هرچند که حکومتی در دست نداشت مجازات عبیدالله و قصاص خون هرمزان را به اصرار از خلیفۀ سوم طلب کرد. اما عثمان بنابه اشارۀ اشراف مدینه و به بهانۀ اینکه بر مسلمانان مشکل است خانوادۀ خلیفۀ دوم که داغدار مرگ خلیفه اند داغ تازه ای ببینند، از اجرای مقررات اسلام دربارۀ قصاص شانه خالی کرد. و درحقیقت نمیخواست که یک تن عرب را به خاطر قتل یک عجم نومسلمان به قتل رساند. اما علی علیه السلام از اولین روز حکومت خود در جستجوی عبیدالله بود تا او را مجازات کند و میفرمود «اگر بر این فاسق دست یابم او را به قصاص خون هرمزان خواهم کشت»، تا سرانجام در میدان صفین به دست یاران امیرالمؤمنین (ع) کشته شد.

علاوه بر اینها اشتراک علویان و ایرانیان در مخالفت با خلفای اموی که به سختی از تبعیض نژادی پیروی میکردند و نیز عادت ایرانیان به سلطنت موروثی و از این قبیل امور باعث شد که ایرانیان غالباً علاقه ای خاص نسبت به علی بن ابی طالب (ع) وفرزندان و خاندان او پیدا کنند، چنانکه کتابهای بسیاری در فضایل و کرامات وی نوشته اند و برخی از ایرانیان شرح حال آن حضرت و وقایع زندگی او را به نظم آورده اند که از آن جمله است نظم «حملۀ حیدری» تألیف ملا بمان علی، و «خاورنامه» تألیف محمد بن حسام الدین (متوفی در٨٩٢ ه.ق.).

عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ

عَنْ سَهْلٍ

عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ

قَالَ

حَدَّثَنِي بَعْضُ أَصْحَابِنَا

قَالَ

كَانَ أَبُو الْحَسَنِ الْأَوَّلُ (ع)

إِذَا رَفَعَ رَأْسَهُ مِنْ آخِرِ رَكْعَةِ الْوَتْرِ

قَالَ

"هَذَا مَقَامُ مَنْ حَسَنَاتُهُ نِعْمَةٌ مِنْكَ

وَ شُكْرُهُ ضَعِيفٌ

وَ ذَنْبُهُ عَظِيمٌ

وَ لَيْسَ لَهُ إِلَّا دَفْعُكَ وَ رَحْمَتُكَ

فَإِنَّكَ قُلْتَ فِي كِتَابِكَ الْمُنْزَلِ

عَلَى نَبِيِّكَ الْمُرْسَلِ (ص)

كانُوا

قَلِيلًا مِنَ اللَّيْلِ ما يَهْجَعُونَ

وَ

بِالْأَسْحارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ

طَالَ هُجُوعِي

وَ قَلَّ قِيَامِي

وَ هَذَا السَّحَرُ

وَ أَنَا أَسْتَغْفِرُكَ لِذَنْبِي

اسْتِغْفَارَ مَنْ لَمْ يَجِدْ لِنَفْسِهِ

ضَرّاً وَ لَا نَفْعاً

وَ لَا مَوْتاً وَ لَا حَيَاةً وَ لَا نُشُوراً"

ثُمَّ

يَخِرُّ سَاجِداً (ص‏)

مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى

بِإِسْنَادِهِ عَنِ الصَّادِقين (ع)

قَالَ

تُكَرِّرُ فِي لَيْلَةِ «ثَلَاثٍ وَ عِشْرِينَ»

مِنْ «شَهْرِ رَمَضَانَ»

هَذَا الدُّعَاءَ

سَاجِداً وَ قَائِماً وَ قَاعِداً

وَ عَلَى كُلِّ حَالٍ

وَ فِي الشَّهْرِ كُلِّهِ

وَ كَيْفَ أَمْكَنَكَ وَ مَتَى حَضَرَكَ مِنْ دَهْرِكَ

تَقُولُ

بَعْدَ تَحْمِيدِ اللهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى

وَ الصَّلَاةِ عَلَى النَّبِيِّ (ص)

" اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ

فُلَانِ بْنِ فُلَانٍ

فِي هَذِهِ السَّاعَةِ

وَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ

وَلِيّاً وَ حَافِظاً

وَ قَائِداً وَ نَاصِراً

وَ دَلِيلًا وَ عَيْناً

حَتَّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً

وَ تُمَتِّعَهُ فِيهَا طَوِيلاً "

چهار شنبه 25 تير 1393برچسب:خضر, :: :: نويسنده : علی

خضر
نام پیغمبری که صاحب موسی علیه السلام بود و نام اصلی آنرا تالیا گفته اند و پارسیان ایلیا یوهن میگویند.
قال فی المعیار :
خضر (بالکسر) صاحب موسی علیه السلام سمی لانه کان لایجلس علی خشبة یابسة و لا ارض بیضاء الا اخضرت و کان اسمه تالیا.
او را خضارن نیز میگویند.
لقب پیغمبر که «ارمیا» نام داشت و در نبوت او اختلاف است، نزد بعضی نبی است و نزد بعضی ولی.
نام پیغامبری که خداوند تعالی موسی علیه السلام را به تعلم در نزد او فرستاد و موسی بر کرده های او انکار آورد. خضر حکمت اعمال خود بدو نمود و از او جدایی جست و خضر تا قیامت زنده باشد و مسافران خشکی را یاری دهد، چنانکه الیاس مسافران دریا را و معروفست که خضر آب حیوان را خورده و همیشه زنده میباشد.
معروفست که اسکندر ذوالقرنین قصد این آب کرد، ولی موفق به خوردن آن نشد اما خضر بر آن آب دست یافت و طبق قول شهنامه، اسکندر بقصد آب حیوان حرکت کرده در ظلمات گم شد و خضر که رای زن او در این سفر بود به آب حیات دست یافت و از آن آب بخورد و تن بشست و زندگانی جاویدان یافت.
-
خضر راه کسی شدن :
راهنما شدن، چه خضر، راهنمای اسکندر بود برای دست یافتن به آب حیات.
-
عمر خضر :
عمری که مرگ ندارد زیرا میگویند که خضر همیشه زنده است چون آب حیوان خورده.
در کشاف اصطلاحات فنون آمده :
خضر نام پیمبریست علیه السلام و نزد صوفیه کنایت از بسط و «الیاس» کنایت از قبض است.
کذا فی کشف اللغات.
و در اصطلاحات الصوفیه کمال الدین ابوالغنائم آمده که خضر، کنایت از بسط و الیاس، کنایت از قبض است.
اما بودن خضر علیه السلام یک فرد انسانی و از زمان موسی الی یومنا هذا باقی در این جهان یا بودن او وجودی روحانی که هر زمان اراده کند برای ارشاد خلق بصورت آدمی درآید نزد من محقق نیست، بلکه گاهی برحسب معنی تمثل جوید بصفتی که غالب در اوست، سپس برطرف شود و معنی آن عبارت از روح آن شخص یا عبارت از روح القدس میباشد.
در تعریفات جرجانی آمده :
یعبر بخضر عن البسط فان قواه المزاجیة مبسوطة الی عالم الشهاده و الغیب و کذالک قواه الروحانیه.
از تعاریف فوق برمیآید که خضر، کنایت از بسط است در مقابل قبض و چنانکه دیده شد «الیاس» که نام پیغمبر دیگریست، کنایت از قبض میباشد.

وَ ادْعُ فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ يَعْنِي

لَيْلَةَ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِينَ

وَ فِي

لَيْلَةِ تِسْعَ عَشْرَةَ

وَ

إِحْدَى وَ عِشْرِينَ

بِمَا رُوِيَ عَنْ مَوْلَانَا زَيْنِ الْعَابِدِينَ (ع)

أَنَّهُ كَانَ يَدْعُو بِهِ

فِي لَيَالِي الْأَفْرَادِ

قَائِماً وَ قَاعِداً وَ رَاكِعاً وَ سَاجِداً :

اللَّهُمَّ

إِنِّي أَمْسَيْتُ لَكَ عَبْداً دَاخِراً

لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعاً وَ لَا ضَرّاً

وَ لَا أَصْرِفُ لَهَا سُوءاً

أَشْهَدُ بِذَلِكَ عَلَى نَفْسِي

وَ أَعْتَرِفُ لَكَ بِضَعْفِ قُوَّتِي

وَ قِلَّةِ حِيلَتِي

فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ

وَ أَنْجِزْ لِي مَا وَعَدْتَنِي

وَ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ

مِنَ الْمَغْفِرَةِ فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ

وَ أَتْمِمْ عَلَيَّ مَا آتَيْتَنِي

فَإِنِّي عَبْدُكَ الْمِسْكِينُ الْمُسْتَكِينُ

الضَّعِيفُ الْفَقِيرُ الْمَهِينُ

اللَّهُمَّ

لَا تَجْعَلْنِي نَاسِياً لِذِكْرِكَ فِيمَا أَوْلَيْتَنِي

وَ لَا لِإِحْسَانِكَ فِيمَا أَعْطَيْتَنِي

وَ لَا آيِساً مِنْ إِجَابَتِكَ

وَ إِنْ أَبْطَأَتْ عَنِّي فِي سَرَّاءَ كُنْتُ

أَوْ ضَرَّاءَ

أَوْ فِي شِدَّةٍ

أَوْ رَخَاءٍ

أَوْ عَافِيَةٍ

أَوْ بَلَاءٍ

أَوْ بُؤْسٍ

أَوْ نَعْمَاءَ

إِنَّكَ‏ سَمِيعُ الدُّعَاءِ

چهار شنبه 25 تير 1393برچسب:, :: :: نويسنده : علی

... عَنْ زُرَارَةَ

عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ البقر (ع)

قَالَ

قَالَ

تَأْخُذُ الْمُصْحَفَ

فِي الثُّلُثِ الثَّانِي مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ

فَتَنْشُرُهُ

وَ تَضَعُهُ بَيْنَ يَدَيْكَ

وَ تَقُولُ

" اللَّهُمَّ

إِنِّي أَسْأَلُكَ

بِكِتَابِكَ الْمُنْزَلِ

وَ مَا فِيهِ

وَ فِيهِ اسْمُكَ الْأَعْظَمُ الْأَكْبَرُ

وَ أَسْمَاؤُكَ الْحُسْنَى

وَ مَا يُخَافُ وَ يُرْجَى

أَنْ تَجْعَلَنِي مِنْ عُتَقَائِكَ مِنَ النَّارِ "

وَ تَدْعُو بِمَا بَدَا لَكَ مِنْ حَاجَةٍ

چهار شنبه 25 تير 1393برچسب:, :: :: نويسنده : علی

... دعاء الجوشن الكبير...

مَرْوِيٌّ عَنِ السَّجَّادِ زَيْنِ الْعَابِدِينَ

عَنْ أَبِيهِ

عَنْ جَدِّهِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ

عَنِ النَّبِيِّ (ص‏)

... يَا مُحَمَّدُ

وَ مَنْ دَعَا بِهِ

فِي شَهْرِ «رَمَضَانَ»

ثَلَاثَ مَرَّاتٍ

أَوْ

مَرَّةً وَاحِدَة ...

چهار شنبه 25 تير 1393برچسب:قرآن به سر, :: :: نويسنده : علی

الْحَسَنُ بْنُ فَضْلٍ الطَّبْرِسِيُّ (ره)

[قرن 6 ه.ق.]

فِي مَكَارِمِ الْأَخْلَاقِ،

عَنِ الرِّضَا (ع)

قَالَ

إِذَا حَزَنَكَ أَمْرٌ شَدِيدٌ

فَصَلِّ رَكْعَتَيْنِ

تَقْرَأُ فِي إِحْدَاهُمَا

الْفَاتِحَةَ وَ آيَةَ الْكُرْسِيِّ

وَ فِي الثَّانِيَةِ

الْحَمْدَ وَ إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ

ثُمَّ خُذِ الْمُصْحَفَ

وَ ارْفَعْهُ فَوْقَ رَأْسِكَ

وَ قُلِ

اللَّهُمَّ

بِحَقِّ مَنْ أَرْسَلْتَهُ إِلَى خَلْقِكَ

وَ حَقِّ كُلِّ آيَةٍ فِيهِ

وَ بِحَقِّ كُلِّ مَنْ مَدَحْتَهُ فِيهِ عَلَيْكَ

وَ بِحَقِّكَ عَلَيْهِ

وَ لَا نَعْرِفُ أَحَداً أَعْرَفَ بِحَقِّكَ مِنْكَ

يَا سَيِّدِي

يَا اللهُ (عَشْرَ مَرَّاتٍ)

بِحَقِّ مُحَمَّدٍ (عَشْراً)

بِحَقِّ عَلِيٍّ (عَشْراً)

بِحَقِّ فَاطِمَةَ (عَشْراً)

بِحَقِّ إِمَامٍ بَعْدَهُ كُلَّ إِمَامٍ بَعْدَهُ (عَشْراً)

حَتَّى تَنْتَهِيَ

إِلَى إِمَامِ حَقٍّ الَّذِي هُوَ إِمَامُ زَمَانِكَ

لَا تَقُومُ مِنْ مَقَامِكَ

حَتَّى يَقْضِيَ اللهُ حَاجَتَكَ

چهار شنبه 25 تير 1393برچسب:نَفّاثات, :: :: نويسنده : علی

نَفّاث
(ع ص)
دمنده.
نفاخ.
آنکه می دمد.
سحار.
سحرکننده.

نَفّاثة
(ع ص)
زن جادوگر.
ساحر.
دمنده.
تأنیث نفاث.

نَفّاثات.
(ع ص)
جمعِ نفاثة، به معنی ساحر.
-
نفاثات فی العقد :
زنان ساحره.
زنان دردمندۀ سحر بر عقده ها.
زنان ساحر که در گره های ریسمان جادو دمند.
زنان جادوگری که ریسمان را گره زنند و بر آن جادو دمند.

نُفاثة.
(ع اِ)
- دم که دردمند سینه به دهن می زند.
آنچه را که دردمند سینه از دهن بیرون می اندازد.
خونی که بیمار مصدور از دهن تف کند.
آنچه مصدور از خون و خلط بیرون افکند.
-
آنچه از دهان به دمیدن فرواندازد از ریزۀ مسواک و مانند آن.



آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1013
بازدید دیروز : 120
بازدید هفته : 1013
بازدید ماه : 13266
بازدید کل : 207309
تعداد مطالب : 2000
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1

Alternative content