یادگارِعُمر آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان یادداشتهایی دربارۀ نماز عید از امام صادق عليه السّلام در مورد نماز عيد قربان و عيد فطر سؤال كردند، آن حضرت فرمودند : وَ قَدْ رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي الصَّبَّاحِ الْكِنَانِيِّ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللهِ (ع) عَنِ التَّكْبِيرِ فِي الْعِيدَيْنِ فَقَالَ «اثْنَتَا عَشْرَةَ تَكْبِيرَةً»؛ «سَبْعٌ» فِي الْأُولَى وَ «خَمْسٌ» فِي الْأُخْرَى... *** و هذه الصلاة فرض لازم لجميع من لزمته الجمعة على شرط حضور الإمام و سنة على الانفراد عند عدم حضور الإمام فإذا كان يوم العيد بعد طلوع الفجر اغتسلت و لبست أطهر ثيابك و تطيبت و مضيت إلى مجمع الناس من البلد، لصلاة العيد، فإذا «طلعت الشمس» فاصبر هنيئة ثم قم إلى صلاتك بارزا «تحت السماء» و ليكن سجودك على الأرض نفسها فإذا قمت فكبر تكبيرة تفتتح بها الصلاة ثم اقرأ فاتحة الكتاب و «سورة و الشمس و ضحيها» ثم كبر تكبيرة ثانية ترفع بها يديك و اقنت بعدها فتقول ... ثم تكبر السابعة و تركع بها فتكون لك قراءة بين تكبيرتين و القنوت «خمس مرات» فإذا رفعت رأسك من السجود إلى الثانية كبرت تكبيرة واحدة و قرأت الحمد و سورة «هل أتاك حديث الغاشية» فإذا فرغت منها كبرت تكبيرة ثانية ترفع بها يديك و تقنت به ... [المقنعة] *** وَ يُكَبِّرُ تَكْبِيرَةَ الِاسْتِفْتَاحِ فَإِذَا تَوَجَّهَ قَرَأَ الْحَمْدَ وَ «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى» ثُمَّ يَرْفَعُ يَدَهُ بِالتَّكْبِيرِ ... ثُمَّ يُكَبِّرُ السَّابِعَةَ وَ يَرْكَعُ بِهَا فَإِذَا صَلَّى هَذِهِ الرَّكْعَةَ قَامَ إِلَى الثَّانِيَةِ فَإِذَا اسْتَوَى قَائِماً قَرَأَ الْحَمْدَ وَ سُورَةَ «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحٰاهٰا» ثُمَّ يُكَبِّرُ تَكْبِيرَةً ... [مصباح المتهجّد] سورةُ الأعلى بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى (1) الَّذي خَلَقَ فَسَوَّى (2) وَ الَّذي قَدَّرَ فَهَدى (3) وَ الَّذي أَخْرَجَ الْمَرْعى (4) فَجَعَلَهُ غُثاءً أَحْوى (5) سَنُقْرِئُكَ فَلا تَنْسى (6) إِلاَّ ما شاءَ اللهُ إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ ما يَخْفى (7) وَ نُيَسِّرُكَ لِلْيُسْرى (8) فَذَكِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّكْرى (9) سَيَذَّكَّرُ مَنْ يَخْشى (10) وَ يَتَجَنَّبُهَا الْأَشْقَى (11) الَّذي يَصْلَى النَّارَ الْكُبْرى (12) ثُمَّ لا يَمُوتُ فيها وَ لا يَحْيى (13) قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى (14) وَ ذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى (15) بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا (16) وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقى (17) إِنَّ هذا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولى (18) صُحُفِ إِبْراهيمَ وَ مُوسى (19) سورةُ الشّمس بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها (1) وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها (2) وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها (3) وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشاها (4) وَ السَّماءِ وَ ما بَناها (5) وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها (6) وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها (7) فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها (8) قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها (9) وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها (10) كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْواها (11) إِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها (12) فَقالَ لَهُمْ رَسُولُ اللهِ ناقَةَ اللَّهِ وَ سُقْياها (13) فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوها فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاها (14)وَ لا يَخافُ عُقْباها (15) *** أَنْ يَقْرَأَ فِي الْأُولَى بَعْدَ الْحَمْدِ سُورَةً ثُمَّ يُكَبِّرُ خَمْساً وَ يَقْنُتُ عَقِيبَ كُلِّ تَكْبِيرَةٍ بِمَا سَنَذْكُرُ ثُمَّ يُكَبِّرُ السَّادِسَةَ وَ يَرْكَعُ وَ يَسْجُدُ سَجْدَتَيْنِ ثُمَّ يَقُومُ فَيَقْرَأُ الْحَمْدَ وَ سُورَةً ثُمَّ يُكَبِّرُ أَرْبَعاً وَ يَقْنُتُ عَقِيبَ كُلِّ تَكْبِيرَةٍ ثُمَّ يُكَبِّرُ وَ يَرْكَعُ وَ يَسْجُدُ وَ يَتَشَهَّدُ وَ يُسَلِّمُ وَ الْقُنُوتُ وَاجِبٌ مَعَ وُجُوبِ الصَّلَاةِ لَا مَعَ نَدْبِهَا وَ صِفَتُهُ كُلَّمَا رَفَعَ يَدَيْهِ بِالتَّكْبِيرِ قَالَ "اللَّهُمَّ أَهْلَ الْكِبْرِيَاءِ وَ الْعَظَمَةِ وَ يُسْتَحَبُّ أَنْ يُسَبِّحَ بَعْدَ التَّسْلِيمِ بِتَسْبِيحِ الزَّهْرَاءِ (ع) وَ يَقُولَ اللَّهُمَّ إِنِّي تَوَجَّهْتُ إِلَيْكَ بِمُحَمَّدٍ إِمَامِي إِلَى آخِرِهِ [مصباح الکفعمي (ره)] ضَبح. عادیَة. کَظم. پنج شنبه 2 مرداد 1393برچسب:, :: :: نويسنده : علی
منسوب به شاه أولیاء (ع) کَمالُ العِلمِ العَمَلِ ********** کَمالُ العِلمِ الحِلمِ وَ کَمالُ الحِلمِ کَثرَةُ الإِحتِمالِ وَ الکَظمِ. «الفتوّة» هي العفو عند القدرة و التّواضع عند الدّولة و السّخاء عند القلّة و العطاء بغير منّة پنج شنبه 2 مرداد 1393برچسب:, :: :: نويسنده : علی
چون بگریانم بجوشد رحمتم گر نخواهم داد، خود ننمایمش رحمتم موقوفِ آن خوش گریه هاست تا نگرید ابر، کی خندد چمن؟ *** بود شیخی دائماً او وامدار ده هزاران وام كردی از مِهان هم به وام، او خانقاهی ساخته «احمدِ خضرویه» بودی نامِ او وام او را حق ز هر جا میگزارد گفت پیغمبر كه : در بازارها كای خدا، تو مُنفِقان را دِه خَلَف خاصه آن منفق كه جان انفاق كرد حلق پیش آورد اسماعیل وار پس شهیدان، زنده زین رویند و خوش چون خَلَف دادستشان جانِ بقا شیخِ وامی، سالها این كار كرد تُخمها میكاشت تا روز اجل چونكه عمر شیخ در آخر رسید وام خواهان گرد او بنشسته جمع وام خواهان گشته نومید و تُرُش شیخ گفت : این بد گمانان را نگر كودكی حلوا ز بیرون بانگ زد شیخ اشارت كرد خادم را به سر تا غریمان چونكه آن حلوا خورند در زمان خادم برون آمد ز در گفت او را : کاین همه حلوا به چند؟ گفت : نی، از صوفیان افزون مجو او طَبَق بنهاد اندر پیشِ شیخ كرد اشارت با غَریمان كاین نَوال بهر فرمان جملگی حلقه زدند چون طبق خالی شد، آن كودك سِتد شیخ گفتا : از كجا آرم دِرَم كودك از غم زد طبق را بر زمین ناله میکرد و فغان و های های كاشكی من گِرد گُلخَن گشتمی صوفیانِ طبل خوارِ لقمه جو از غریوِ كودك آنجا خیر و شَر پیش شیخ آمد كه ای شیخ درشت گر بَرِ اُستا روم دستِ تهی و آن غریمان هم به انكار و جُحود مالِ ما خوردی، مَظالِم میبَری تا نمازِ دیگر آن كودك گریست شیخ فارغ از جفا و از خلاف با اجل خوش، با ازل خوش، شاد كام آنكه جان در روی او خندد چو قند آنكه جان بوسه دهد بر چشمِ او در شب مهتاب مه را بر سِماك سگ وظیفۀ خود به جا میآورد كارَك خود میگزارد هر كسی خس، خسانه میرود، بر روی آب مصطفی مه میـشكافد نیم شب آن مسیحا مرده زنده میكُند بانگ سگ هرگز رسد در گوش ماه؟ میخورد شه بر لب جو تا سحر هم شدی توزیعِ كودك دانگ چند تا كسی ندهد به كودك هیچ چیز شد نماز دیگر آمد خادمی صاحبِ مالی و حالی پیشِ پیر چار صد دینار بر گوشۀ طبق خادم آمد شیخ را اكرام كرد چون طبق را از غِطا واكرد رو آه و افغان از همه برخاست زود این چه سرّ ست این چه سلطانی ست باز؟ ما ندانستیم ما را عفو كُن ما كه كورانه عصاها میـزنیم ما چو كرّان ناشنیده یك خطاب ما ز موسی پند نگرفتیم كاو با چنان چشمی كه بالا میـشتافت كرده با چشمت، تعصّب، موسیا شیخ فرمود : آن همه گفتار و قال سرِّ این آن بود كز حق خواستم گفت : آن دینار اگر چه اندك ست تا نگرید كودك حلوا فروش ای برادر، طفل، طفلِ چشمِ تو ست کامِ تو موقوفِ زاریِ دل ست گر همی خواهی که مشکل حل شود گر همی خواهی كه آن خِلعت رسد *** مثنوی معنوی پنج شنبه 2 مرداد 1393برچسب:, :: :: نويسنده : علی
احمد خضرویه. ابوحامد احمد بن خضرویۀ بلخی. یکی از مشایخ و بزرگان متصوفۀ خراسان. او معاصر بایزید بسطامی و یحیی بن مُعاذِ رازی بود و با هر دو صحبت داشته و هجویری گوید : وی طریق ملامت سپردی و جامه به رسم لشکریان پوشیدی و شوی فاطمه دختر امیر بلخ از مشهورات زنان این طایفه است. احمد را کلام عالی و انفاس مهذّب است و تصانیف مشهور اندر هر فن از معاملات و ادب و نکت لایح اندر حقایق. و ابوحفص حداد گوید : لولا احمد بن خضرویه ما ظهرت الفتوة. و از احمد میـآید که گفت : استر عزّ فقرک عن الخلق. و نیز گوید : درویشی اندر ماه رمضان یکی از اغنیا را دعوت کرد و اندر خانۀ وی به جز نانی نبود خشک گشته، چون توانگر بازگشت صره ای زر فرستاد وی آن صره را باز بدو فرستاد و گفت : این سزای آنکس است که سرّ خود با چون توئی آشکار کند. خوندمیر ضمن ترجمۀ سید برهان الدین خاوندشاه آرد که : شیخ بهاءالدین عمر نسبت به آن حضرت محبت بی نهایت داشت چنانچه در حین مرض وصیت فرمود که امیر خاوند شاه بر من نماز گزارد و هم در آن ایام روزی آن حضرت را مخاطب ساخت و گفت که : سید میخواست که با هم باشیم اما سلطان احمد خضرویه گریبان شما را گرفته به جانب خود کشید و آن جناب بعد از فوت شیخ بهاءالدین عمر از هرات به بلخ مراجعت فرمود، در سنۀ ٨٨٨ ه.ق وفات یافت و در پیش روی احمد خضرویه مدفون گردید. پنج شنبه 2 مرداد 1393برچسب:, :: :: نويسنده : علی
ابوترابِ نَخشَبی. عسکر بن حسین نخشبی (نَسَفی). از اجلۀ مشایخ خراسان و سادات ایشان. او از فُحول رَحّالین متصوفه بود و بَوادی جمله به تجرید گذاشتی. وفات او اندر بادیۀ بصره بود و از وی میـآید که گفت : الفقیر قوته ما وجد و لباسه ما ستر و مسکنه حیث نزل. هجویری و بعضی نام او را عسکر بن محمد بن حصین گفته اند، و او از مشایخ صوفیۀ خراسان و در مائۀ سوم بود و گویند در ٢٤٥ ه.ق. در بادیۀ بصره درگذشته و جسد او را ددگان در چندین سال که بدانجا ببود نخوردند. أبُو تُرَاب النَّخْشَبي پيوندها |
|||
![]() |