یادگارِعُمر آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان شُرَيْح القاضي من أشهر القضاة الفقهاء في صدر الإسلام. أصله من اليمن. شریح. || در تداول قاضیی را که برخلاف حق فتوی دهد «شریح» نامند یا بدو تشبیه کنند. این امر بر اثر خبری که متداول است رایج شده، و آن اینکه گویند: مَربوبونَ اقتِساراً اقتسار. به ستم بر کاری داشتن کسی را. حصولی. مقابل است با «علم حضوری» و مُراد از آن علمی است که در آن «صورت ذهنی» عین «صورت عینی» نبوده باشد؛ مانند علم نفس به اموری که از صُقع ذات او خارج است و آن را «علم ارتسامی» نیز نامند. -علم حصولی: علم حضوری: و غیرُ كلُّ شيءٍ لا بـمـزایـلـة مُـزایَـله. تَزایُل. || جدایی و جدا شدن. (منتهی الارب، آنندراج، ناظم الاطباء، از اقرب الموارد). || شرم داشتن از کسی. (منتهی الارب، آنندراج، ناظم الاطباء، از متن اللغه، از اقرب الموارد، از المنجد). مُـتَـزایِـل. || جدا شونده. (آنندراج، از منتهی الارب، از اقرب الموارد). || دور و متفرّق. (ناظم الاطباء، از منتهی الارب، از اقرب الموارد). || فانی و ناپایدار. || زیان کرده. (ناظم الاطباء). || تجزیه شده و پراکنده. || شرم داشته شده از کسی. (ناظم الاطباء، از اقرب الموارد، از منتهی الارب). و رجوع به تزایل شود. تَزَايَلَ - تَزَايُلًا -علل اربعه: شنبه 29 مهر 1396برچسب:, :: :: نويسنده : علی
مَيْثَم البَحْراني سنا. [ س َ ] (ع اِ) روشنی کمتر از ضیا و نور. (غیاث). ماوَردی. مثال برای استعاره: الفتنةُ نائمةٌ فمَن أیقظها صار طعاماً لها. از کتاب «أدبُ الدّنیا و الدّین» پيوندها |
|||
![]() |