یادگارِعُمر
درباره وبلاگ


حافظ سخن بگوی که بر صفحۀ جهان ------- این نقش ماند از قلمت یادگارِ عُمر ---------- خوش آمدید --- علی
نويسندگان
یک شنبه 3 دی 1396برچسب:رگ خواب, :: :: نويسنده : علی

رگ خواب کسی را گرفتن و به دست داشتن;
سر رشته و چم کسی را به دست آوردن و مطیع خود ساختن. (آنندراج).
مجازاً کسی را در امری تابع خود کردن و این مجاز از آنجا برخاسته که گویند در انسان رگی هست که اگر آن را فشار دهند به خواب میرود. (فرهنگ نظام).

دو شنبه 13 آذر 1396برچسب:, :: :: نويسنده : علی

اقتراح
درخواست کردن.
سئوال کردن.
-
اقتراح کردن ; درخواستن . طلبیدن.

از بهر بزرگ زادگی تو که دست تنگ شده ای و بر ما اقتراحی کنی تو را حقی گزاریم. (تاریخ بیهقی).

|| به تحکم از کسی چیزی را خواستن.
خواستن چیزی بی تأمل و فکر.

|| در وقت و بی اندیشه گفتن و از خود برآوردن.
بی اندیشه سخن گفتن.

|| نو پیدا کردن چیزی را بی آنکه آن را از کسی شنیده باشند.

|| برگزیدن چیزی را و اختیار کردن.

|| سوار شدن شتری را که هنوز بر وی سوار نشده باشند.

|| در جای بی آب چاه کندن.

|| تمام دندان شدن ستور.

قال الله عزّ و جلّ:

فَأَتَى‏ اللهُ بُنْيانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ؛

أَي

هَدَم بُنْيانَهم

و قلَع بُنْيانهم من قَواعِدِه و أَساسه

فهدَمه عليهم

حتّى أَهلكهم‏.

شنبه 4 آذر 1396برچسب:حَجَّةُ الإسلام, :: :: نويسنده : علی

حَجَّةُ الإسلام

حَجَّةُ الإسلام.
[ ح َج ج َ تُل اِ ] (ع، اِ مرکب)
اولین حجّ که بر مسلمان واجب است، در مقابل حجّ بالنّذر که وجوب آن بواسطۀ نذر است و مقابل حجّه های مکرّر که استحبابی انجام گیرد. (اصطلاح فقهی) و لایجب فی الشّرع إلّا مرّة واحدة و هي حجّة الإسلام (شرایع الإسلام اوّل کتاب الحجّ).

|| (اِخ) آخرین حجّ پیغمبر. حجّة الوداع. حجّة البلاغ. حجّة التّمام. (امتاع الاسماع ج ١ ص ٥١٠). حجّة الکمال.

چهار شنبه 1 آذر 1396برچسب:, :: :: نويسنده : علی

جنم.
[ ج َ ن َ ]
(اِ)

شکل و هیأت.
صورت.
قیافه.

|| ذات.
سرشت.
طبیعت.
جنم فلانی بد است، فلانی بدجنم است; بدخو و بدخلق است.

دو شنبه 29 آبان 1396برچسب:, :: :: نويسنده : علی

لغتنامه های قرآن کریم

غریب القرآن في شعر العرب، عبدالله بن عباس، 68 ه.ق.

تفسیر غریب القرآن، زید بن عليّ (ع)، 122 ه.ق.

مَجازُ القرآن، مَعمَر بن المُثَنّی أبوعبیدة النّحوي، 209 ه.ق.

تفسیر غریب القرآن، ابن قُتَیبَة الدّینَوَريّ، 276 ه.ق.

نُزهةُ القلوب في تفسیر غریب القرآن، محمّد بن عزیز السّجستانيّ، 330 ه.ق.

المفردات في غریب القرآن، الرّآغب الإصفهانيّ، 502 ه.ق.

معجم ألفاظ القرآن الکریم، مجمع اللّغة العربیّة بالقاهرة، 1390 ه.ق.

التّحقیق في کلمات القرآن الکریم، علّامه حسن مصطفويّ، 1334 ه.ق.

قاموس قرآن، سیّد عليّ أکبر قُرَشيّ، متولّد 1347 ه.ق.

دو شنبه 29 آبان 1396برچسب:, :: :: نويسنده : علی

لغتنامه های زبان عربی

کتاب العین، الخلیل بن أحمد، قرن دوم ه.ق.

جَمهَرَةُ اللّغة، ابن دُرَید، قرن چارم ه.ق.

تهذیب اللّغة، الأزهريّ، قرن چارم ه.ق.

الصِّحاح، الجوهريّ، قرن چارم ه.ق.

مقاییس اللّغة، ابنُ فارِس، قرن چارم ه.ق.

لسانُ العرب، ابنُ منظور، قرن هشتم ه.ق.

القاموسُ المحیط، الفیروزآبادي، قرن نهم ه.ق.

تاجُ العَروس مِن جواهرِ القاموس، مرتضی الزَّبیديّ، قرن سیزدهم

متنُ اللّغة، أحمدرضا، قرن چاردهم ه.ق.


شنبه 19 آبان 1396برچسب:, :: :: نويسنده : علی

مُـــســـنَـــد.
[ م ُ ن َ ]
(ع ،ص، اِ)

روزگار.
دهر.
زمانه.

|| اِسناد شده.
اِسناد داده.

|| (اصطلاح حدیث) در اصطلاح محدّثین، حدیثی که آن را به گویندۀ وی برداشته باشند.
حدیثی که آن را به گویندۀ وی اِسناد دهند.
المسند من الحدیث
ما أُسْنِدَ إِلى قائِلِهِ‏ أَي اتَّصَلَ‏ إِسنادُه‏ حَتَّى‏ يُسْنَد إِلى النّبيّ صلى الله عليه و سلّم، و المُرْسَل و المُنقَطِعُ: ما لم يَتَّصِل‏.

|| (اصطلاح درایه) در اصطلاح درایه، مقابل مرسل است و عبارت از حدیثی است که تمامی رواة آن تا معصوم ذکر شده باشد. حدیثی است که تمامی رواة آن تا معصوم در هر طبقه مذکور و نام برده شده باشد و یکی از ایشان متروک الاسم نباشد، چه در اوّل سند باشد چه در آخر چه در وسط. حدیثی است که تمام روات آن بدون انقطاع تا صحابی ذکر شده و صحابی از رسول الله (ص) اخذ کرده باشد.
آن است که سند او متصل باشد از راوی تا انتها.
و بعضی دیگر گویندآن است که مرفوع شود تا نبی (ص).

- حدیث مسند;
حدیثی است که متّصل وبی انقطاع، واسطۀ یکی از دیگری تا پیغمبر (ص) روایت کرده اند.
حدیثی که اسناد آن را به گوینده داده اند، یعنی اسناد تا به او متّصل است، مقابل مرسل و منقطع.

حدیث مسند خلاف مرسل است و آن حدیثی است که اسناد او به رسول الله (ص) متصل است و آن سه قسم است: متواتر، مشهور و آحاد.

چون نسیم از سر زبان دارد
فقه و تفسیر و مسند و اخبار

فرخی
مؤدب شوم یا فقیه محدث
کاحادیث مسند کنم استماعی
خاقانی

|| نام برخی کتب در حدیث، مانند مسند احمد بن حنبل.
کتابی که مرتّب بر اسماء صحابه باشد، مقابل مصنّف که مرتّب است بر ابواب فقه.

|| آنچه سبب تکیه دادن میشود.
چیزی که به آن تکیه داده باشند چیزی را و چیزی که پشت به آن داده شود.

|| کسی که به آن پناه برده شود.

مبدع است و تابع استاد نی
مُسند جمله ورا اسناد نی

مولوی

قوتی و راحتی و مسندی
در میان جان فتادش زآن نَدی
مولوی

|| پسرخوانده.
سنید.
دعیّ.

|| حرام زاده.
ظاهراً کلمۀ «سند» را به اشتباه مسند خوانده اند.

|| (اصطلاح نحو) در اصطلاح نحویان، خبر را گویند. فعل نیز مسند میشود، چنانکه در «ضرب زید» ضرب مسند است و زید مسند الیه.
یکی ازارکان اصلی جمله است و آن کلمه ای است که مفهوم آن را به مسندالیه نسبت داده باشند. مثلاً در جملۀ «هوا روشن است.»، «روشن» مسند است.
خبر (مقابل مبتدا).
مقابل مسند الیه.
مسندٌ به.
و رجوع به مسندٌ به شود.

|| (اصطلاح منطق) در اصطلاح منطق، منسوب محمول، مقابل مسندٌ الیه.

|| حروف مسند یا آلفابیطوس: ا ب ت ث ج ح خ د ذ ر ز س ش ص ض ط ظ ع غ ف ق ک ل م ن و ه ی.

|| خطی است مر حِمیَر را.
خطی است که بوسیلۀ بنوحمیر استعمال شده است و مخالف خط ما است: «رأیت مکتوباً بالمسند» که منظور خط حمیری است.
خط کتیبه های مَعینی و سبائی و حمیری.
خط حمیری است و آن غیر خط عرب است، به روزگاری که حمیریان سلطنت و ملک داشته اند بدان مینوشته اند.
-
خط مسند;
خط حمیری.

|| بالش بزرگ.
مُسندة.

|| سدره.

دو شنبه 15 آبان 1396برچسب:, :: :: نويسنده : علی

... وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً فَتَحْريرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ ...

كلمۀ " تحرير " مصدر باب تفعيل و به معناى آزاد كردن برده است.
و كلمۀ " رقبة " به معناى گردن است، و ليكن استعمال آن مجازاً در نفس انسان مملوك شايع شده، آزاد كردن برده را (عتق رقبة) گفته‏ اند ...

یک شنبه 7 آبان 1396برچسب:مستدرک, :: :: نويسنده : علی

مستدرک.
[ م ُ ت َ رَ ]
(ع ص، اِ)

نعت مفعولی از مصدر استدراک.
ارادۀ تدارک مافات شده به چیزی.
جبران شده.
تدارک شده.

|| غلط گرفته شده. (یادداشت مرحوم دهخدا).

|| رفع توهّم شده.

|| ذیلی بر کتاب یا رساله یا مقاله که در آن برخی نکات شرح شود.

|| در فنّ استیفاء عبارت بود از تفاوتی که به هنگام مقابلۀ نسخۀ مشرف با نسخۀ عامل بر اثر فوت یا غیبت کسی که محصول یا مزروعی باید عاید وی گردد، حاصل میگردیده است. و به عبارت دیگر چون کسی که باید از محصول یا مزروع بهره مند گردد در میان نبوده آنچه به وی تعلق میگرفته صرفۀ پرداخت کننده میگردیده است و این بظاهر مستدرک نامیده میشده است. (تعلیقات نفثة المصدور چ یزدگردی).

|| عاید.

- مستدرک شدن;
عاید شدن. به مقام وصول رسیدن. رسیدن.

غلات و خضریات در نوروز مستدرک و رسیده میشود. (تاریخ قم).
و رجوع به استدراک شود.

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 19 صفحه بعد


آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1000
بازدید دیروز : 2360
بازدید هفته : 6537
بازدید ماه : 9583
بازدید کل : 166726
تعداد مطالب : 2000
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1

Alternative content